گاهی ممکن است با مدیری روبهرو شویم که مهارت کافی ندارد، آگاه نیست یا انگیزه کافی برای هدایت تیم ندارد. در چنین شرایطی، انجام وظایف و مدیریت تیم خود در حالی که مدیر شما عملکرد مناسبی ندارد، میتواند دشوار باشد. این وضعیت بهویژه برای مدیران میانی چالشبرانگیز است، زیرا هم باید نتایج را تحویل دهند و تیم خود را انگیزه دهند، هم با مدیری که ناکارآمد است همکاری کنند.
مدیریت به بالا، یا “Managing Up”، مهارتی است که میتواند به شما کمک کند تا رفتار مدیر خود را بهبود دهید و نفوذ و تأثیرگذاری خود را افزایش دهید. این کار به معنای اصلاح شخص یا شخصیت مدیر نیست، بلکه هدف آن تغییر رفتارهای غیرسازنده و ایجاد همکاری مثبت است.
درک رفتارهای غیرسازنده مدیر
قبل از هر چیز، مهم است بدانید که رفتارهای ناکارآمد معمولاً نشانه بد بودن مدیر نیست. بسیاری از مدیران، کارشناسان قوی در حوزه تخصصی خود بودهاند و به دلایل شغلی یا موفقیت فردی به مدیریت منتقل شدهاند، نه به دلیل مهارتهای رهبری. بنابراین، برخورد با رفتار چالشبرانگیز با کنجکاوی و همدلی میتواند زمینه گفتوگو و اصلاح بلندمدت رفتار را فراهم کند.
اولین قدم برای تغییر رفتار مدیر، شناخت اولویتها و اهداف او است. وقتی میدانید چه چیزی برای مدیرتان اهمیت دارد، میتوانید ایدهها و پیشنهادات خود را با توجه به این اولویتها مطرح کنید. اگر مدیر واضح نیست، با پرسشهای باز مانند «این فصل چه چیزی برای شما مهم است؟» یا «موفقیت برای شما چه شکلی دارد؟» به روشن شدن اهداف کمک کنید. این روش به نوعی مدیر شما را آموزش میدهد تا انتظارات روشنتری تعیین کند.
معرفی مدل SOAR برای مدیریت به بالا
برای هدایت مدیران ناکارآمد، مدل SOAR بسیار مؤثر است. این مدل، برگرفته از تحقیقات برنامه مذاکره دانشگاه هاروارد، به شما کمک میکند تا مدیر خود را به پذیرش ایدهها و تغییر رفتار تشویق کنید.
Shared Goals (اهداف مشترک)
ابتدا به اهداف مشترک شما و مدیرتان اشاره کنید. سعی کنید ایده یا پیشنهاد خود را به نحوی مطرح کنید که با اولویتهای اصلی او همسو باشد.
مثال: «میدانم که مهم است که این ماه به اهداف فروش برسیم. من ایدهای دارم که میتواند ما را به این هدف نزدیکتر کند.»
Opportunities (فرصتها)
ایده خود را به عنوان فرصتی برای پیشبرد اهداف مشترک ارائه دهید. نشان دهید که پیشنهاد شما نه تنها برای تیم، بلکه برای مدیر نیز ارزشمند است. از دادهها یا نتایج گذشته برای تقویت استدلال خود استفاده کنید و در صورت لزوم به ریسکهای عدم اقدام اشاره کنید.
مثال: «تمرکز تیم فروش بر بخش تولید میتواند نتایج قابل توجهی داشته باشد. از سال گذشته میدانیم این بخش رشد سریعی دارد و تمرکز بر آن میتواند پیشرفت چشمگیری ایجاد کند.»
Alignment (همسویی)
مدیر خود را وارد گفتگو کنید و نظر او را جویا شوید. چه مواردی برای او مهم است؟ آیا موانعی پیشبینی میکند؟ چه چیزی او را برای پیشبرد ایده هیجانزده میکند؟
مثال: «نظر شما چیست؟ چگونه میبینید این ایده عملی شود؟ چه چیزی باعث میشود شما پشت این ایده بایستید؟»
Results (نتایج)
نتایج مورد انتظار از اجرای ایده را مشخص کنید و آنها را به اهداف مشترک مرتبط کنید. برنامهای برای پیگیری و ارزیابی پیشرفت پیشنهاد دهید.
مثال: «اگر این طرح موفق باشد، انتظار دارم طی سه ماه آینده ۲۰٪ افزایش فروش داشته باشیم. آیا برای بررسی پیشرفت در ماه آینده برنامهریزی کنیم؟»
پس از توافق بر سر برنامه، همه چیز را مستندسازی کنید و در طول پروژه ارتباط مستمر با مدیر داشته باشید تا توجه او بر پیشرفت و تحقق اهداف مشترک متمرکز شود. این اقدام باعث کاهش اضطراب مدیر و جلوگیری از مدیریت بیش از حد یا ایجاد آشفتگی غیرمنتظره میشود.
مزایای مدیریت به بالا
مدیریت به بالا مهارتی حیاتی برای هر کارمند است، حتی بیشتر از مهارت مدیریت مستقیم تیم خود. وقتی مدیر شما مهارت کافی ندارد یا انگیزه ندارد، توانایی شما در هدایت و اثرگذاری بر او، معیار موفقیت و پیشرفت شغلی شما خواهد بود.
تجربه مدیریت در شرایط دشوار میتواند یک فرصت عالی برای رشد باشد. مدیران میانی که در این شرایط موفق عمل میکنند، معمولاً قویتر، تأثیرگذارتر و برای مسئولیتهای ارشد بهتر آماده میشوند. همانطور که مربی رهبری ویتنی جانسون بیان میکند: «زمانهای پرچالش، نیازمند رهبران پرچالش هستند.»