برای بیشتر دوران تاریخ، جنگ حالت طبیعی کشورها بود و صلح لحظهای کوتاه به شمار میرفت. این اصل از همان ابتدای جمهوری آمریکا جریان داشت. پس از جنگ جهانی دوم، وزارت جنگ به وزارت دفاع تغییر نام داد تا اولویت صلح بر جنگ را نشان دهد و بازتابدهنده نظم بینالمللی جدید باشد. تغییر نام وزارت دفاع به وزارت جنگ دوباره تنها انتقادی به جریانهای اجتماعی یا یادآوری نوستالژیک مردانگی نیست. وزیر دفاع، پیت هجست، در فراخوانی فوقالعاده از فرماندهان ارشد ارتش در ویرجینیا اعلام کرد: «برای جنگ آماده شوید… زیرا ما صلح را دوست داریم.» این جمله تداعیکننده اصل رومی قدیم Si vis pacem, para bellum است، چرخهای که جهان مدرن تلاش کرده از آن فرار کند.
صلح مدرن، دستاوردی تاریخی
هنری مین، حقوقدان قرن نوزدهم، میگوید: «جنگ به قدمت بشر است، اما صلح اختراعی مدرن است.» مایکل هوارد نیز در کتاب خود، «اختراع صلح»، تأکید میکند که تنها در زمانهای مدرن بود که صلح فراتر از یک وقفه موقت شد و بر اساس معاهدات، قوانین و هنجارهای بینالمللی تثبیت گردید. این تغییر از همان آغاز جمهوری آمریکا نمود پیدا کرد. زمانی که کنگره در سال ۱۷۸۹ وزارت جنگ را ایجاد کرد، توجیهی لازم نبود؛ جنگ وضعیت طبیعی کشورها فرض میشد. با این حال، قانون اساسی آمریکا بر ایدهای دیگر تأکید داشت: «ایجاد اتحادی کاملتر، تأمین عدالت، حفظ آرامش داخلی… تضمین برکات آزادی.»
اندیشمندان دوران روشنگری، مانند لاک، بکاریا و ولتر، کمک کردند افق جدیدی شکل گیرد و خواستار پایان شکنجه، قدرتهای خودسر و تحقیرهای بیدلیل برای ایجاد ترس شدند. بنیانگذاران آمریکا از آنها بهره بردند تا آزادی را با روابط دوستانه میان مردم پیوند دهند، روابطی که بر اساس عقلانیت اداره میشوند.
هشدار بزرگان آمریکا
جرج واشنگتن در سخنرانی خداحافظی خود هشدار داد که جنگ «مضرترین بلای بشر» است و خواستار موضع دفاعی و فاصله از رقابتهای اروپایی شد. توماس جفرسون نیز در اولین سخنرانی سوگند خود گفت: «صلح، تجارت و دوستی صادقانه با همه کشورها، بدون پیوستن به ائتلافهای پیچیده.» هر دو رهبر، صلح را حالت طبیعی و جنگ را استثناء و خطرناک میدانستند، هرچند گاهی جنگ لازم بود. حتی زمانی که جنگ باعث گسترش قلمرو آمریکا میشد، رهبران هرگز آن را به عنوان قاعده زندگی ملی ستایش نکردند.
تغییر وزارت جنگ به وزارت دفاع
با پایان جنگ جهانی دوم، وزیر جنگ، هنری استیمسون، و رئیس ستاد ارتش، جورج مارشال، استدلال کردند که نیروهای آمریکا باید به ایجاد و حفظ مؤسسات بینالمللی کمک کنند تا از بروز جنگهای آینده جلوگیری شود. در سال ۱۹۴۷، وزارت جنگ به وزارت دفاع تبدیل شد و ارتش و نیروی دریایی برای بهرهوری بیشتر در مأموریت جهانی ادغام شدند. این تغییر بازتابدهنده نقش آمریکا و متحدانش در شکلدهی نظم بینالمللی بود که تجاوزگری را ممنوع کند و صلح را به حالت طبیعی تبدیل نماید. سازمان ملل نیز برای تحقق این هدف ایجاد شد، هرچند اجرای آن کامل نبود.
هشدار آیزنهاور
رئیسجمهور آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی خود تأکید کرد: «عنصر حیاتی برای حفظ صلح، تأسیسات نظامی ماست… تنها شهروندان هوشیار و مطلع میتوانند هماهنگی صحیح میان ماشین عظیم صنعتی و نظامی دفاع با روشها و اهداف صلحآمیز ما را تضمین کنند، تا امنیت و آزادی با هم رشد کنند.» با وجود اینکه دولت آمریکا همواره منابع بسیار بیشتری به نظامیگری نسبت به دیپلماسی یا آموزش اختصاص داده است، رویه عمده دولتها تاکنون اجتناب از رفتار تهاجمی بوده است، زیرا با ایده صلح به عنوان پایه نظم بینالمللی سازگار نیست.
تهدید به میراث صلح
اینک این میراث در معرض خطر است. فرمان اجرایی اخیر برای حذف «دفاع» و بازگرداندن «وزارت جنگ» تنها یک انتقاد به جریانهای اجتماعی داخل نظام یا یادآوری نوستالژیک مردانگی نیست. این اقدام پایه مدرن را که صلح، نه جنگ، حالت طبیعی زندگی ملی و بینالمللی است، زیر سؤال میبرد. هجست تأکید کرد: «از این لحظه به بعد، تنها مأموریت وزارت جنگ بازسازی شده، جنگافروزی است… آماده شدن برای جنگ و آماده شدن برای پیروزی.»
جنگ از درون، تهدید ملی
اختراع صلح، تلاش برای فرار از ذهنیت رومی قدیم بود. دوست داشتن صلح در حالی که ارتش تنها برای جنگ آماده میشود، به معنای گروگان گرفتن صلح توسط نظامیگری بیپایان است—چیزی که آیزنهاور هشدار داده بود. همچنین، ایده جنگ از درون که رئیسجمهور مطرح کرده، همان مسیری است که لینکلن بارها آن را هشدار داده بود: «این نابودی از خارج نخواهد آمد. اگر سرنوشت ما نابودی باشد، خود ما باید آن را آغاز و به پایان برسانیم، زیرا خانهای که بر علیه خود تقسیم شده باشد، نمیتواند پابرجا بماند.»
سوال اساسی
اکنون سؤال اساسی این است که آیا آمریکا قصد دارد جهان را به سمت صلح هدایت کند یا میخواهد به دورهای بازگردد که جنگ رابطه اصلی کشورها با جهان بود و صلح تنها وقفهای کوتاه در مناقشات بیپایان محسوب میشد؟ این تصمیم نه تنها میراث صلح مدرن را تهدید میکند، بلکه نظم بینالمللی و آینده دیپلماسی را نیز در معرض خطر قرار میدهد.