در سال ۲۰۲۵، پژوهشگران ویلیس کلاین، سوزان وود و جنیفر بارتز نشان دادند که گسلایترها چگونه از وابستگی مغز به روابط انسانی سوءاستفاده میکنند. ما برای درک خود و جهان به دیگران تکیه داریم. وقتی این اعتماد در دست افراد آزارگر قرار میگیرد، احساس خودباوری جای خود را به تردید میدهد. در نتیجه، فرد حس کنترل زندگیاش را از دست میدهد و دچار بیثباتی روانی میشود.
از رابطه دونفره تا پویایی جمعی
در اغلب موارد، گسلایتینگ را میان یک آزارگر و قربانی بررسی میکنیم. اما کلاین، وود و بارتز دامنهی آن را به جامعه و گروههای انسانی گسترش دادند.
مغز انسان برای ساختن حس خود و درک واقعیت، به تعامل با دیگران نیاز دارد. همین ویژگی باعث میشود ذهن انسان در برابر گسلایترها آسیبپذیر شود.
وقتی واقعیت در تعامل جمعی شکل میگیرد، کسانی که نیت سوء دارند میتوانند این فرآیند طبیعی را دستکاری کنند. مغز انسان ذاتاً اجتماعی است و برای عملکرد درست، نیازمند ارتباط با دیگران است؛ اما همین نیاز میتواند به نقطهضعف تبدیل شود.
گسلایترها چگونه ذهن را فریب میدهند
پژوهشگران یادشده توضیح میدهند که مغز ما در بستر اجتماعی، اطلاعات را آسانتر و با هوشیاری کمتر پردازش میکند.
زمانی که در جمعی امن و آشنا قرار داریم، احساس آرامش میکنیم و سیستم دفاع ذهنیمان ضعیفتر میشود. درست در این شرایط، گسلایتر وارد عمل میشود.
ما به دیگران اعتماد میکنیم تا درک ما از خود و جهان را شکل دهند، اما گسلایترها از همین اعتماد سوءاستفاده میکنند.
در روابط شخصی، آنها از صمیمیت برای کنترل استفاده میکنند و در روابط سازمانی، از قدرت و اقتدار برای سلطه بر ذهن دیگران بهره میبرند.
دو ویژگی اصلی گسلایتینگ
پژوهشگران دو ویژگی بنیادین برای گسلایتینگ معرفی کردهاند.
اول، گسلایتر قربانی را متقاعد میکند که او از نظر شناختی ناتوان است و نمیتواند واقعیت را درست درک کند.
این رفتار در محیطهای کاری و اجتماعی نیز دیده میشود، مثلاً زمانی که کسی برچسب «دیوانه» یا «نامتعادل» میخورد. این برچسبزنی نهتنها قربانی را تضعیف میکند، بلکه ذهن اطرافیان را نیز منحرف میسازد. دیگران نیز ممکن است او را فردی ناپایدار ببینند و ناخواسته در دام گسلایتر بیفتند.
دوم، اعتماد شناختی قربانی به گسلایتر است. هرچه موقعیت اجتماعی فرد بالاتر باشد، اعتماد دیگران به برداشت او از واقعیت نیز بیشتر میشود. این پدیده در میان معلمان، مدیران، روحانیون یا رهبران سازمانی بهوضوح دیده میشود.
قدرت، ترس و کنترل در گسلایتینگ سازمانی
در محیطهای قدرتمحور، گسلایتینگ ابزاری برای حفظ سلطه است.
وقتی گسلایتر قربانی را ناتوان معرفی میکند، ترس در دل دیگران شکل میگیرد. آنها برای اجتناب از سرنوشت مشابه، سکوت میکنند و از گسلایتر پیروی میکنند.
به این ترتیب، فرد قدرتمند میتواند برداشت جمعی از واقعیت را شکل دهد. اعضای گروه بهجای باور شخصی، دیدگاه رهبر را حقیقت میپندارند.
این مکانیزم در سازمانها، گروههای اجتماعی و حتی جوامع بزرگتر قابل مشاهده است؛ جایی که قدرت میتواند واقعیت را بازنویسی کند.
گسلایتینگ؛ تهدیدی برای فرد و جامعه
پژوهشگران معتقدند که قربانیان، دیدگاه گسلایتر را جایگزین تجربهی خود میکنند، چون روابط نزدیک نیازهای تعلق و امنیت را برآورده میکند.
ما تمایل داریم کسانی را که دوستشان داریم یا از آنها میترسیم، در نوری مثبت ببینیم—even اگر این کار به قیمت نادیده گرفتن حقیقت تمام شود.
در محیطهای کاری نیز کارکنان ممکن است حقیقت را قربانی هماهنگی با مدیران یا افراد بانفوذ کنند.
به همین دلیل، گسلایتینگ نهتنها به سلامت روان فرد آسیب میزند، بلکه واقعیت اجتماعی را هم تهدید میکند. وقتی درک جمعی از واقعیت دستکاری شود، جامعه از حقیقت جدا میگردد.
گسلایتینگ تنها یک فریب عاطفی نیست؛ تهدیدی شناختی، روانی و اجتماعی است که میتواند ساختار حقیقت در ذهن فرد و جامعه را تخریب کند.
آگاهی و بازسازی اعتماد به خود، نخستین گام برای مقابله با این پدیده است.