کلیسای روتکو در هیوستون، تگزاس، فضایی آرام و خلوت دارد. دیوارهای اتاق هشتضلعی این کلیسا با ۱۴ پنل بوم عظیم به رنگ سیاه مایل به بنفش نقاشی شده توسط هنرمند انتزاعی مارک روتکو پوشیده شده است. روتکو این کلیسا را به عنوان مکانی نواندیشانه و بدون وابستگی مذهبی طراحی کرد تا بینندگان بتوانند مستقیماً با آثار او تعامل کنند. روتکو در سال ۱۹۷۰، یک سال قبل از تکمیل کلیسا، درگذشت، اما در تحقق چشمانداز خود موفق بود.
متیو پلوفسکی، دکتری روانشناسی و استاد دانشگاه وین که تجربههای تحولآفرین هنر را مطالعه میکند، دفاتر بازدیدکنندگان کلیسا را بررسی کرده و بارها مشاهده کرده است که مردم از این تجربهها تحول یافته و با درون خود مواجه شدهاند. او میگوید: «این فقط رنگ بنفش است. حرکت نمیکند و کاری به ظاهر انجام نمیدهد، اما اتفاقات شگفتآوری در بدن و ذهن افراد میافتد.»
هنر و روانشناسی عصبی
بیان هنری به دوران پیش از انسان بازمیگردد و فیلسوفان مدتهاست که درباره اهمیت هنر و زیبایی در تجربه انسانی پرسش کردهاند. امروزه روانشناسان و دانشمندان نورواستتیک به بررسی عمیقتر آنچه در مغز هنگام تجربه تحولآفرین هنر رخ میدهد میپردازند و میکوشند از قدرت آن برای رشد فردی و تغییرات اجتماعی بهره ببرند.
سوزان ماگسامن، بنیانگذار و مدیر اجرایی آزمایشگاه بینالمللی Arts + Mind در دانشگاه جانز هاپکینز، میگوید: «هنرمندان، فیلسوفان و کودکان همیشه قدرت هنر را میدانستند. این قدرت ذاتی و شهودی است، اما ما هنر را صرفاً به عنوان تفریح در نظر گرفتهایم. علم نشان میدهد که مغز ما برای این تجربهها طراحی شده و این تجربهها به سلامت و بهزیستی ما کمک میکنند.»
هنر و تغییر
از طریق موسیقی، تئاتر، ادبیات، هنرهای تجسمی و دیگر شاخهها، انسانها همواره با هنر احاطه شدهاند. تجربههای زیباییشناختی میتوانند به طرق مختلف سلامت و بهزیستی را ارتقا دهند، همانطور که در گزارش اخیر سازمان جهانی بهداشت آمده است. هنر درمانی و تعامل با هنر نشان دادهاند که میتوانند علائم افسردگی و اضطراب را کاهش دهند، درد را تسکین دهند، به افراد در بهبود از تروما کمک کنند، از کاهش شناختی محافظت کنند و انسجام اجتماعی را افزایش دهند. گوش دادن به موسیقی میتواند توسعه زبان در کودکان را ارتقا دهد و مسیرهای عصبی جدیدی در بزرگسالان پس از سکته ایجاد کند. در افراد مبتلا به اختلالات عصبی مانند بیماری پارکینسون، رقص تعادل و توانایی عملکردی را بهبود میبخشد.
ادوارد وسل، دکتری علوم اعصاب شناختی محاسباتی، میگوید هنر قدرت تغییر نحوه دیدن جهان را نیز دارد. هنر فقط زیبا نیست؛ ممکن است یک نقاشی از صحنه جنگی وحشیانه ما را تحت تأثیر قرار دهد یا یک ملودی آوانگارد و نامتعارف الهامبخش شود. هر فردی از یک اثر هنری برداشت متفاوتی دارد و برای درک تأثیر آن، باید وارد ذهن شخص شد.
ویژگیهای افراد و تجربه هنری
افرادی که سطح بالایی از ویژگی باز بودن دارند، بیشتر با هنر تعامل میکنند و احتمال تجربههای معنادار از آن در آنها بیشتر است. همچنین، افرادی با همدلی بالاتر بیشتر به هنر به صورت عاطفی متصل میشوند و بینش و فهم جدیدی پیدا میکنند. تجربههای پیشین نیز اهمیت دارند؛ برای مثال، کسی که در شهری با گرافیتی رشد کرده، ممکن است نمادگرایی آن را بهتر درک کند. افراد مذهبی هنگام مشاهده هنر مذهبی احساس ارتباط شخصی و همدلی بیشتری نسبت به غیرمذهبیها دارند.
سنجش تجربههای زیباییشناختی
پژوهشگران برای اندازهگیری تجربههای زیباییشناختی یک سیستم ایجاد کردهاند. انجان چاترجی، دکتری پزشکی و بنیانگذار مرکز نورواستتیک دانشگاه پنسیلوانیا، ۱۷ بعد مربوط به ظاهر اثر هنری و ۱۱ بعد مرتبط با تأثیر آن بر احساسات و افکار بینندگان را شناسایی کرده است. این ۱۱ بعد را میتوان به چهار دسته کلی تقسیم کرد: اثر مثبت، اثر منفی، حس غرقشدگی و تجربههای تحولآفرین.
متیو پلوفسکی و همکارانش نیز تجربههای بازدیدکنندگان از هنر را دستهبندی کردهاند و پنج الگو شناسایی کردهاند: بیتفاوت، منفی، هماهنگ (غرقشدگی)، تحول کوچک و تحول بزرگ. تحول کوچک شامل یادگیری یا یافتن معناست و معمولاً با احساسات مثبت همراه است. تحول بزرگ، تغییر عمیق فرد را به همراه دارد اما ممکن است با احساسات منفی ناشی از بر هم خوردن دیدگاه جهان فرد نیز همراه باشد.
مغز و تجربه هنری
چاترجی و اوشین وارتانیان چارچوبی به نام «سهگانه زیباییشناختی» ایجاد کردهاند که تجربه زیباییشناختی را ناشی از تعامل سه سیستم مغزی میداند: سیستم حسی-حرکتی، سیستم ارزشیابی-احساسی و سیستم دانش-معنا. سیستم آخر تجربهای فراتر از حس یا شیء ایجاد میکند و وقتی افراد با اثر هنری قوی مواجه میشوند، لذت از فهم آن به دست میآید.
در این تجربه، شبکه حالت پیشفرض مغز فعال میشود، منطقهای که معمولاً هنگام تمرکز بر جهان بیرونی خاموش است و به دروننگری اختصاص دارد. فعال شدن این شبکه ممکن است باعث خلاقیت و الهام شود. هرچه هنر با تجربه شخصی فرد مرتبطتر باشد، جذابیت آن بیشتر است. حتی آثار هنری تولید شده توسط هوش مصنوعی که مطابق با زندگی و علایق فرد طراحی شدهاند، جذابیت بیشتری نسبت به آثار دیگر دارند.
هنر به عنوان آینه و پنجره
هنر نه تنها بازتابی از خود فرد است بلکه پنجرهای به جهان درونی هنرمند نیز محسوب میشود. پلوفسکی با بررسی احساسات هنرمندان هنگام خلق آثار نصب، دریافت که بیننده اغلب احساسات مشابهی با هنرمند تجربه میکند، حتی اگر هدف هنرمند منتقل کردن آن احساس نبوده باشد. این هماحساسی، درک عمیقتری از اثر ایجاد میکند.
استفاده از هنر برای خیر اجتماعی
بازدید از موزهها و مراکز هنرهای نمایشی اغلب فعالیتی اجتماعی است و در جامعهای که تنهایی افزایش یافته، هنر میتواند افراد را به هم نزدیک کند. تعامل و گفتگو پیرامون آثار هنری موجب افزایش بهزیستی و اتصال اجتماعی میشود. تجربههای زیباییشناختی همچنین میتوانند موجب ایجاد نگرشهای اجتماعی مثبت شوند، از جمله همدلی و تفکر همیارانه.
اطلاعرسانی درست به بینندگان میتواند موجب کاهش تعصب فرهنگی و دیدن هنرهای ناآشنا در نوری تازه شود. همچنین تمرین «نگاه آهسته» و اختصاص دادن زمان طولانیتر به یک اثر، تجربه معنادارتری ایجاد میکند. برخی کشورها، مانند بریتانیا و آمریکا، از هنر به عنوان بخشی از نسخههای اجتماعی (social prescribing) برای ارتقای سلامت روان و جسم استفاده کردهاند. شرکتکنندگان دریافتند که این تجربهها تأثیر مثبت بر بهزیستی آنها دارد.
هنر میتواند ابزار قدرتمندی برای رشد فردی، خلاقیت و اتصال اجتماعی باشد. تجربههای زیباییشناختی، فراتر از سرگرمی، درک عمیقتری از خود و دیگران فراهم میکنند و میتوانند تغییرات مثبت و پایدار در باورها و رفتارهای افراد ایجاد کنند. پژوهشها در حوزه نورواستتیک و روانشناسی هنر همچنان در حال گسترش است و پاسخ به پرسشهای بنیادی درباره تجربههای ذهنی و شناختی انسان را ممکن میسازد.