روانشناسی، دانشی است که در قرن بیستم بهصورت مدرن و نظاممند در غرب شکل گرفت، اما ریشههای آن را میتوان در فلسفه، عرفان، شعر و دین جستوجو کرد. ایران، به عنوان یکی از کهنترین تمدنهای بشری، همواره مرکز تفکر درباره «انسان»، «خودآگاهی»، «روح» و «رفتار» بوده است. از آموزههای زرتشت درباره نیکی و بدی گرفته تا اشعار مولانا درباره روان و عشق الهی، اندیشه ایرانی از دیرباز در پی شناخت روان انسان بوده است.
با ظهور روانشناسی علمی در غرب، بسیاری از نظریهها بهصورت ترجمهای وارد ایران شدند. با این حال، جامعه ایران بهدلیل ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی خاص خود، همواره نیاز به تفسیر و بازآفرینی بومی این نظریهها داشته است. در همین زمینه، بسیاری از اندیشمندان معتقدند که ایران، با برخورداری از بستر غنی فلسفی، فرهنگی و دینی، میتواند مهد شکلگیری روانشناسی نوینی باشد که از درون خود فرهنگ برخاسته است.
تجربه تاریخی بحران؛ منبعی برای مطالعه تابآوری
جامعه ایران در طول تاریخ، از دورههای پرتنش و بحرانی متعددی عبور کرده است: از حملات تاریخی گرفته تا جنگهای معاصر، تحریمها و تحولات اجتماعی. این تاریخ پرفراز و نشیب، نهتنها دشواری، بلکه نوعی ظرفیت روانی ویژه در مردم ایجاد کرده است.
ایران امروز جامعهای است که در آن مفهوم «تابآوری» نه یک واژه دانشگاهی، بلکه تجربه زیسته میلیونها نفر است. از بازسازی پس از جنگ گرفته تا ایستادگی در برابر بحرانهای اقتصادی و فرهنگی، همه و همه دادههایی ارزشمند برای پژوهش در حوزه روانشناسی جمعی و فردی فراهم کردهاند.
به گفته کارشناسان، این تاریخ بحرانزده میتواند بستری بینظیر برای مطالعات روانشناسی اجتماعی، رواندرمانی مبتنی بر فرهنگ و پژوهش در حوزه امید و معنا باشد. از نگاه فلسفی، چنین جامعهای ظرفیت بالایی برای پرورش رویکردهای معنوی، وجودی و بومی در روانشناسی دارد.
تنوع فرهنگی و تضاد سنت و مدرنیته
ایران سرزمینی است که در آن سنت و مدرنیته همزیستی و گاه تضاد دارند. در شهرهای بزرگ، ارزشهای مدرن و فردگرایانه با هنجارهای خانوادگی و دینی سنتی در تعامل دائمی هستند. این تضاد نهتنها چالشی اجتماعی بلکه فرصتی پژوهشی محسوب میشود.
روانشناسی در چنین بافتی میتواند مفاهیمی چون «هویت»، «خود واقعی»، «نقش اجتماعی» و «جستوجوی معنا» را با عمق بیشتری بررسی کند. این زمینه چندفرهنگی باعث میشود که روانشناسان ایرانی، بیش از هر جای دیگر، به ضرورت فهم موقعیت فرهنگی در تحلیل روان انسان پی ببرند.
همچنین، تنوع قومی، زبانی و مذهبی ایران امکان پژوهشهای بینفرهنگی را فراهم میکند؛ پژوهشهایی که میتوانند نظریههای جهانی روانشناسی را غنیتر و فراگیرتر کنند.
بازخوانی سنتهای ایرانی در روانشناسی
از دیدگاه فلسفی، روانشناسی در ایران نمیتواند صرفاً تقلیدی از نظریههای غربی باشد. کشور ما قرنها پیش از فروید و یونگ، در متون فلسفی و عرفانی خود به تحلیل ناخودآگاه، انگیزه، معنا و عشق پرداخته است. اندیشههایی که در آثار ابنسینا، سهروردی، مولانا و حتی سعدی و حافظ دیده میشود، در واقع گنجینههایی روانشناختیاند که هنوز به زبان علمی بازخوانی نشدهاند.
در همین راستا، اندیشمندان پیشنهاد میکنند که ایران باید به جای مصرفکننده صرف نظریههای غربی، به تولیدکننده مکتبهای جدید روانشناسی تبدیل شود. مکتبی که بر پایه مفاهیم اصیل ایرانی چون «تعادل»، «عشق الهی»، «معنا»، «خودشناسی» و «رهایی از نفس» بنا شود.
روانشناسی بومی؛ پلی میان علم و فرهنگ
پیشنهاد اصلی بسیاری از متخصصان حوزه روانشناسی در ایران، تأسیس «روانشناسی بومی» است؛ علمی که با توجه به زمینه فرهنگی، تاریخی و دینی کشور، نظریهسازی و درمانهای متناسب با جامعه ایرانی ارائه دهد.
روانشناسی بومی میتواند از منابع غنی چون ادبیات فارسی، هنر، آیینهای مذهبی، معماری و حتی موسیقی ایرانی الهام گیرد. این منابع در خود مفاهیمی چون «تعادل»، «همدلی»، «زیبایی»، «عرفان» و «دروننگری» دارند که با مبانی سلامت روان هماهنگاند.
در این چارچوب، حتی شعر حافظ یا موسیقی سنتی میتواند بهعنوان ابزار درمانی در رواندرمانیهای بومی مورد استفاده قرار گیرد. رواندرمانی مبتنی بر ادبیات، هنر و فلسفه ایرانی میتواند در آینده به یکی از رویکردهای شناختهشده جهانی تبدیل شود.
از تقلید تا خلاقیت؛ نیاز به انقلاب فکری در روانشناسی ایران
برای آنکه ایران بتواند به مهد روانشناسی نوین تبدیل شود، لازم است تحولی اساسی در نگرش علمی رخ دهد. نخست باید از مرحله «تقلید و ترجمه» گذر کرد و به مرحله «نظریهپردازی خلاقانه» رسید. این گذار نیازمند پیوند میان دانشگاهها، نهادهای فرهنگی، روحانیون، هنرمندان و پژوهشگران است تا دانش روانشناسی از یک علم دانشگاهی صرف، به دانشی زندگیمحور تبدیل شود.
همچنین، سیاستگذاران آموزشی و بهداشتی باید از پژوهشهای میانرشتهای در حوزه روانشناسی حمایت کنند؛ پژوهشهایی که فلسفه، هنر، الهیات، جامعهشناسی و علوم اعصاب را به هم پیوند میزنند.
چشمانداز جهانی روانشناسی ایرانی
در جهان امروز، رویکردهای روانشناسی غربی بهدلیل تمرکز بیش از حد بر فردگرایی و ذهنگرایی، با انتقادهایی روبهرو شدهاند. بسیاری از روانشناسان برجسته بهدنبال مدلهای جامعتری هستند که فرهنگ، اجتماع و معنا را در کنار روان بررسی کند.
در این شرایط، ایران میتواند با ارائه مکتبی انسانمحور، معنوی و جمعگرا، سهمی قابل توجه در بازتعریف روانشناسی جهانی داشته باشد. همانگونه که روانشناسی ژاپنی با تأکید بر هماهنگی جمعی و روانشناسی آمریکای لاتین با مفهوم رهایی، بر غنای علم جهانی افزودهاند، روانشناسی ایرانی نیز میتواند با تمرکز بر مفهوم «تعادل و معنا»، جایگاه ویژهای در آینده این علم پیدا کند.
جمعبندی؛ ایران، سرزمین بازآفرینی روان انسان
ایران سرزمین تضادها، بحرانها و در عین حال، خلاقیتهای فرهنگی است. از دل چنین بستری میتوان روانشناسیای متولد کرد که نهتنها به درمان فردی، بلکه به بازسازی جمعی، فرهنگی و معنوی جامعه کمک کند.
روانشناسی بومی ایران میتواند بهعنوان پلی میان شرق و غرب، علم و عرفان، و سنت و مدرنیته عمل کند. در دنیایی که انسان مدرن از معنا و هویت تهی شده است، شاید نگاه ایرانی بتواند دوباره پیوند میان روان و روح را برقرار سازد.
این مقاله با نگاهی علمی، فلسفی و فرهنگی نشان میدهد که ایران نهتنها مصرفکننده نظریههای روانشناسی نیست، بلکه میتواند در آینده، مهد یکی از غنیترین و انسانیترین مکاتب روانشناسی جهان باشد؛ مکتبی که در آن روان، معنا و فرهنگ در پیوندی جاودانه قرار دارند.