در هنگامه بحرانها—چه جنگ، بلایای طبیعی یا فشارهای اقتصادی و اجتماعی—ما معمولاً با خسارات ملموس روبهرو میشویم: خانهها خراب میشوند، زیرساختها آسیب میبینند، مردم آوار میشوند. اما آنچه کمتر دیده میشود، زخمی است که در درون جان و روان انسانها بر جای میماند. روانشناسی بحران میگوید وقتی جامعه وارد بحران میشود، “آنچه در درون میشکند” گاهی سهم بزرگتری از آسیب را دارد.
در گفتوگو با متخصصان این حوزه، در این گزارش به زوایای پنهان بحران روانی میپردازیم: چرا آمار رسمی نداریم؟ چگونه میتوان مداخلات مؤثر انجام داد؟ و چه مسیری برای بازسازی روانی جامعه باید در پیش گرفت؟
بحران؛ وقتی خسارت دیدهها آشکار، اما آسیبهای درونی نه
خبر ایرنا با عنوان «روانشناسی بحران» بر این نکته تأکید میکند که هنگام وقوع بحران، ما درگیر «بقا جسمانی» هستیم. دیوارها فرو میریزند، خانهها ویران میشوند، اما آنچه قابل رؤیت نیست، روح و روان آسیبدیده است.
«وقتی جنگ یا بحران به سراغ یک جامعه میآید … چیزی درون ما میشکند که صدای شکستنش هیچوقت شنیده نمیشود… مغز و ذهن ما ممکن است زخمهایی بخورد که هیچکس نتواند آنها را ببیند.»
به عبارتی، بحران فقط یک رویداد بیرونی نیست؛ بحران درونی نیز دارد—و اغلب ما آن را نادیده میگیریم.
چرا آمار نداریم؟ خلأ ارزیابی روانی بحران
یکی از چالشهای عمده در حوزه روانشناسی بحران، نبود دادههای منظم و مطمئن است. خبر ایرنا اشاره میکند که این «شکستن درون» در گزارشها و آمارهای رسمی جایگاه ندارد.
در بسیاری از کشورها، پس از وقوع بحران، تیمهای پژوهشی خاص در حوزه سلامت روان اعزام میشوند، پرسشنامههای استاندارد به کار گرفته میشود و تحلیلهای آماری انجام میشود. اما در بسیاری مناطق، این فرایند وجود ندارد یا دیر راهاندازی میشود.
این فقدان داده باعث میشود که سیاستگذاران، نهادهای بهداشت روان و دستگاههای حمایتی نتوانند تصویر دقیق از وسعت آسیبها داشته باشند و مداخلاتشان ممکن است ناکافی یا نامناسب باشد.
ظرفیت روانی، تصمیمگیری و عملکرد در بحران: مهارت یا ذاتی؟
خبر «تقویت سلامت روان در بحران» از ایرنا به یکی دیگر از ابعاد مهم میپردازد: در شرایط بحرانی و استرس بالا، فرد باید بتواند تصمیمگیری کند، هیجانهای پیچیده را تنظیم نماید و انعطاف ذهنی داشته باشد.
دکتر «نازنین آهنگری» روانشناس بالینی میگوید: «ذهن اضطراری (Emergency Mind) توانایی ذهنی برای حفظ آرامش، تمرکز و تصمیمگیری درست در شرایط بحرانی است. این مهارت ذاتی نیست بلکه با تمرین قابل افزایش است.»
آهنگری بیان میکند که در نبود این مهارت، تصمیمها ممکن است تحت تأثیر اضطراب، قرار گرفتن در وضعیت واکنشی و خطاهای شناختی باشند — تصمیماتی که ممکن است تبعات جبرانناپذیری بر جای بگذارند.
بازسازی روانی پس از بحران؛ از زخم تا امید
طی بحران، روان جمعی و فردی آسیب میبیند، اما وقتی وضعیت آرامتر میشود، باید فرآیند بازسازی روانی آغاز شود. خبر ایرنا در مطلب «بازسازی روان در پساجنگ» تأکید دارد که بازتوانی روح و روان مردم پس از جنگ یک امر حیاتی است، نه صرفاً بازسازی ساختمانها.
کارشناسان میگویند بازسازی روانی موفق مستلزم تعامل سهجانبه است: حکومت، سازمانهای مدنی و نهادهای تخصصی روانشناختی. بدون همکاری این سه بخش، امکان ترمیم کامل روان جامعه دشوار خواهد بود.
افسانه میرزایی، کارشناس ارشد روانشناسی، درباره علائم روانی پس از جنگ میگوید: «علائم جسمی مانند بیخوابی، کابوس، تغییر اشتها و خستگی مزمن و رفتارهایی مانند ترس دایمی، اجتناب از اجتماع و حساسیت نسبت به محرکها از نشانههای تأثیرپذیری روانی هستند.»
او همچنین هشدار میدهد که استفاده از عبارات نادرست مانند «مرد باید قوی باشد»، «گریه نشانه ضعف است» ممکن است مانع از پذیرش آسیب روانی واقعی شود و افراد را از مراجعه به روانشناس بازدارد.
تأثیر بر کودکان؛ آسیبهای پنهان آیندهساز
یکی از بخشهای بسیار حساس و آسیبپذیر در بحرانها کودکان هستند. خبر ایرنا با عنوان «راهکارهای روانشناختی برای حفظ سلامت روان کودکان در بحران» به این موضوع پرداخته است.
دکتر مهتاب رحیمی، روانشناس بالینی، میگوید: «کودکان بهعنوان موجوداتی آسیبپذیر هستند. تصاویر و اخبار ناگهانی ممکن است بر تصور آنها از جهان تأثیر منفی بگذارد و به اضطراب، کاهش اعتماد به نفس و افسردگی منجر شود.»
او توصیه میکند که بزرگسالان باید با زبانی آرام و قابل فهم با کودک حرف بزنند، احساسات کودک را به رسمیت بشناسند، و از انتقال اخبار تنشزا و ترسآور به آنها اجتناب کنند. همچنین وی تأکید دارد که یکی از راههای پیشگیری، تقویت محیط امن خانه، پرهیز از تکرار جزئیات نظامی در حضور کودک و مشاوره تخصصی در صورت بروز علائم شدید روانی است.
مداخلات روانی در بحران؛ راهکارها و چالشها
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد، چه کارهایی میتوان انجام داد تا آسیبهای روانی بحران کاهش یابند؟ این بخش به پیشنهادات مداخلاتی میپردازد:
روانسنجی و ارزیابی سریع بحران: بلافاصله پس از وقوع بحران، تیمهای روانشناسی باید وارد عمل شوند. با ابزارهای استاندارد پرسشنامهای، میدانی و گفتوگومحور باید شاخصهای اضطراب، افسردگی، نشخوار فکری، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و تابآوری افراد سنجیده شوند.
آموزش و تقویت ذهن اضطراری: با کارگاهها، سناریوپردازی ذهنی و تمرینهای ذهنی، افراد را آماده مواجهه روانی با بحرانهای احتمالی ساخت. همانگونه که דکتر آهنگری اشاره کرده، این مهارت ذاتی نیست، بلکه قابل یادگیری است.
مداخلات روانشناختی ترکیبی: استفاده از رویکردهای شناختی–رفتاری، هیپنوتراپی، روابط میانفردی و حتی تلقین هدایتشده میتواند به بازسازی روانی کمک کند. روانشناسان باید مداخلات فردی، خانوادگی و گروهی را مد نظر قرار دهند.
تسهیل دسترسی روانی: در بحرانها، دسترسی به روانشناس متخصص باید تسهیل شود: ایجاد خطوط تلفنی مشاوره، پلتفرمهای آنلاین، حضور روانشناس در مراکز جمعی مانند پناهگاهها یا مراکز کمکرسانی.
مشارکت رسانه و اطلاعرسانی مسئولانه: رسانهها نقش اساسی در شکلدهی فضای روانی جامعه دارند. باید از انتشار اخبار دلهرهآفرین و ترسزا بدون بستر تأمل دوری کنند، همزمان به انتشار پیامهای امیدبخش، آگاهیبخش و توانمندکننده بپردازند. در بازسازی روانی پساجنگ هم بازتاب احساسات جامعه و امید به آینده ضروری است.
توجه ویژه به گروههای آسیبپذیر: کودکان، زنان، سالمندان، افراد دارای بیماری زمینهای یا سابقه آسیب روانی بیشتر در بحران آسیب میبینند. مداخلات اختصاصی برای این گروهها لازم است.
موانع و چالشها در مسیر مقابله با بحران روانی
کمبود منابع انسانی متخصص: بسیاری از مناطق دوردست یا مناطق بحرانزده ممکن است روانشناس کافی نداشته باشند.
محدودیت مالی و سیاستگذاری: نظام برنامهریزی کشور ممکن است محل اولویت نگاه به زیرساخت فیزیکی باشد و سلامت روانی را در سبد بودجه کمتر بگنجاند.
تابو و انگ روانی: بعضی افراد ممکن است احساس کنند که مراجعه به روانشناس نشاندهنده ضعف است و از آن پرهیز کنند.
اختلاف در سطح مداخلات بین بحرانها: نوع بحران (جنگ، سیل، زلزله، اقتصادی) متفاوت است و مداخلات روانی باید مطابق با ویژگی بحران طراحی شود—نه اینکه یک نسخه ثابت برای همه شرایط ارائه شود.
به آنچه در درون میشکند باید توجه کنیم
بحرانها وقتی از بیرون میآیند، خرابیهای فیزیکی به چشم میآید؛ اما وقتی از درون میشکنند، زخمشان آرام و عمیق است. روانشناسی بحران میگوید ما نباید به ظاهر بسنده کنیم؛ باید به روان افراد و جامعه نیز بپردازیم.
برای این کار نیاز است:
– آمار و ارزیابی روانی بحرانها بهصورت جدی و ساختاریافته انجام شود
– آموزش مهارتهایی مانند ذهن اضطراری در سطح عمومی گسترش یابد
– مداخلات روانی ترکیبی، سریع و دسترسپذیر طراحی شود
– رسانهها و سیاستگذاران نقش فعال در بازسازی روانی پس از بحران ایفا کنند
– گروههای آسیبپذیر مورد توجه ویژه قرار گیرند
اینجا، در جایی که ساختمانها بازسازی میشوند، انسانها نیز باید بازسازی شوند. آنچه در درون میشکند، اگر دیده و تیمار نشود، میتواند به زخم مزمن تبدیل شود که سالها بعد نیز اثراتش باقی بماند. نباید بگذاریم «آشوب درونی» تبدیل به بحران خاموش شود.