چگونه میتوانیم در جهانی که بهشدت ناسالم به نظر میرسد، سالم باشیم؟ این روزها اغلب از من این سؤال پرسیده میشود. چگونه میتوانیم در جهانی که به نظر میرسد با سرعت فوقالعادهای در حال سقوط است و به سوی پایینترین نقطهای که انگار هیچ پایگاهی ندارد پیش میرود، تعادل پیدا کنیم؟ و افزون بر این، چگونه میتوانیم تغییر ایجاد کنیم در سیستمی که اساساً تغییر کرده و تمام قوانین و روشهای قدیمی برای ایجاد تغییر دیگر وجود ندارند؟
تجربه شخصی و لحظهای از وضوح
ابتدا اجازه دهید کمی عقب برویم. اوایل سال جاری، نتایج آزمایشهایی دریافت کردم که چندان خوب نبودند. این نتایج حاکی از برخی مسائل بالقوه خطرناک در مورد سلامت من بودند. از آن زمان، اطلاعات بیشتری جمعآوری کردم و متوجه شدم که شرایط به آن بدی که فکر میکردم نیست و به احتمال زیاد همه چیز خوب خواهد بود. صبح آن روز، قبل از مراجعه به پزشک، شلوغ بود—شلوغ در ذهن خودم، جایی که با دخترم بر سر کاری که انجام داده و باعث عصبانیت من شده بود، مشاجره میکردم. همزمان، مشغول طراحی گفتوگویی آینده با همسرم بودم که در آن چیزی را که او انجام میدهد و من را عصبانی میکند توضیح دهم.
اما بعدازظهر همان روز، پس از تجربهای که با بوی مرگ و آسیبپذیری خودم تازه برایم تداعی شده بود، فهرست نارضایتیها و دلخوریهایم از عزیزانم فوراً ذوب شد. آنچه چند ساعت پیش بسیار مهم و مزاحم به نظر میرسید و مانع از مهربان بودن و دوست داشتن میشد، اکنون هیچ اهمیتی نداشت، حتی یک ذره هم.
از عصبانیت به شکرگزاری و عشق
انگار از محتوای زندگی به یک زمینه بزرگتر پرتاب شده بودم. تحریک و عصبانیتم به عشق تبدیل شد و نیاز به حق بودن جای خود را به شکرگزاری داد. ذهنم آرام گرفت و حس شگفتی و تحسین از اینکه زندهام سراسر وجودم را فرا گرفت. بیش از هر چیز، میخواستم به عزیزانم بگویم چقدر دوستشان دارم و مهربان باشم. همان قلبی که تازه متوجه شده بودم به لحاظ آناتومیک سخت شده، اکنون کاملاً باز شده و قدرتمند، پر و نرم بود، همانطور که همیشه بوده است.
گرچه پیش از این نیز چنین لحظات روشنی را تجربه کرده بودم، هیچکدام به این بزرگی، روشنی و پایداری نبودهاند. بینش بهدستآمده از آن تجربه ماندگار شد و نحوه پاسخ من به موقعیتها و افراد را تغییر داد. اکنون وقتی زندگی مطابق میل من نیست و افراد آنطور که فکر میکنم باید باشند، نیستند—به عبارت دیگر، وقتی زندگی همانطور است که هست—از خودم میپرسم: واقعاً چه چیزی اهمیت دارد و در پایان اهمیت خواهد داشت؟
ستاره شمالی درونی و زندگی آگاهانه
سؤالی که هر روز با خود دارم این است: اگر عشق و مهربانی همان چیزی است که در لحظه خداحافظی اهمیت دارد، فرصت زندگی از آن لحظه همین حالا کجاست؟
وقتی احساس گمشدگی میکنیم و زمین زیر پایمان سست است، وقتی احساس میکنیم ستاره شمالی خود را از دست دادهایم، باید آگاهانه یکی بسازیم. در چنین دورانهایی، بیش از هر چیز به یک نور راهنما نیاز داریم، یک قطبنمای درونی برای نحوه زندگی کردنمان. و باید آن را نزدیک و همواره در دید خود نگه داریم. باید به خود یادآوری کنیم چه چیزی اهمیت دارد—چه چیزی همیشه اهمیت خواهد داشت.
قدرت عمل و ایجاد تغییر
از میان تمام احساسات سختی که در تجربه انسانی وجود دارد، شاید سختترین احساس، ناتوانی باشد—وقتی احساس میکنیم قدرتی در زندگی خود نداریم و نمیتوانیم چیزها را تغییر دهیم. این خاکی است که در آن ناامیدی ریشه میدواند—و در واقع، بسیاری از مردم اکنون احساس ناتوانی، بیامیدی و نومیدی میکنند.
اما نکته این است: صرفنظر از آنچه در دنیای بیرونی اتفاق میافتد، شما همیشه قدرت عمل دارید، شاید نه برای تغییر سیاستهای سیاسی، اما قدرت عمل در نحوه رفتار با خود، دیگران، سایر موجودات و آنچه به جهان میبخشید، همیشه وجود دارد. شما همیشه میتوانید مطابق نور ستاره شمالی خود زندگی کنید، هماهنگ با قطبنمای درونی خود، و در جهان آنچه بیشترین اهمیت را برای شما دارد و در لحظات پایانی اهمیت خواهد داشت، باشید.
مهربانی، عشق و شکرگزاری در زندگی روزمره
بله، ممکن است دنیا شعلهور به نظر برسد، اما شما چگونه میخواهید از میان این آتش عبور کنید؟ بیمهری به نظر عادی جدید میرسد، اما شما چگونه میخواهید با خود و دیگران و سایر موجودات رفتار کنید؟ آیا هنوز میتوانید مهربان باشید؟ هنوز میتوانید عاشق باشید؟ هنوز میتوانید برای برخی چیزها شکرگزار باشید؟ هیچکس کنترل هیچیک از اینها را ندارد جز خود شما.
چه چیزی هنگام خداحافظی اهمیت خواهد داشت؟ این پرسش من را از محتوای لحظه حاضر خارج میکند و به زمینه بزرگتر هدایت میکند، به دروازهای که ترس را به عشق تبدیل میکند. این پرسش من را به سمت ستاره شمالی خود، به سمت کسانی که دوستشان دارم، به سوی شکرگزاری و میل به مهربانی هدایت میکند. این من را به حس عمیق آرامش و سلامت بازمیگرداند که همواره و هماکنون، زیر تمام ناسالمیها وجود دارد.
زندگی از ارزشهای واقعی
پرسشی را بیابید که شما را به خانه—به خود و ارزشهای عمیق و اصیلتان، به آنچه در لحظات پایانی اهمیت دارد—برگرداند. دروازهای را پیدا کنید که از طریق آن میتوانید به یاد آورید چه چیزی برایتان مهم است و شروع کنید به زندگی کردن از آن نقطه، تجسم آن ارزشها. صرفنظر از آنچه در دنیای بیرونی رخ میدهد یا چقدر حقیقت در حال حاضر به نظر تحریفشده میرسد، همیشه میتوانید حقیقت درونی خود را زندگی کنید، که تحریفنشده است.
اکنون بیش از هر زمان دیگری، ما به نیت روشن نیاز داریم برای اینکه چگونه و چه کسی میخواهیم در این جهان پرهرج و مرج ظاهر شویم، چگونه نور باشیم در تاریکی. نزدیک ماندن به عمیقترین ارزشهایمان و زندگی کردن آنها در دنیای واقعی، ما را در این زمانهای پرآشوب و گیجکننده هدایت و استوار میکند.
قدرت عمل و آگاهی همیشگی
این از درون خود ما شروع میشود، وقتی زندگی آگاهانهای را انتخاب میکنیم، آنچه اهمیت دارد باشیم و زندگی کنیم. این قدرت عمل ما است و همیشه در دسترس است. مهربان، سخاوتمند، عاشق—هرچه برای شما اهمیت دارد—به آن آگاه باشید، باشید و آن را زندگی کنید. این راه سالم بودن در دنیای ناسالم است.