وقتی کودکی در مدرسه نافرمانی میکند، رفتار مخرب دارد، در کلاسها شکست میخورد یا به طور مکرر غیبت میکند، بسیاری از مدارس به سرعت به تعلیق یا اخراج روی میآورند. هدف مدارس معمولاً حفظ نظم و محیط یادگیری برای جمعیت کلی دانشآموزان و کارکنان است، اما در این میان، نیازهای فردی کودک به حاشیه رانده میشود. مدارس کممنابع یا آنهایی که انعطاف کافی ندارند، اغلب بدون بررسی علتهای رفتار مشکلساز، به راهکار حذفکننده متوسل میشوند.
رفتارهای مخرب، پرخاشگری و غیبت مزمن به خودی خود شکل نمیگیرند. آنها نشانهای از مشکلاتی هستند که کودک با آنها دست و پنجه نرم میکند، چه در خانه و چه در مدرسه. وقتی پاسخ مدرسه اخراج باشد، مشکلات دوچندان میشوند و کودک فرصت حل مسائلش را از دست میدهد.
تأثیر منفی بر اعتماد به نفس و تعلق به مدرسه
نگرش منفی دیگران میتواند تعهد کودک به مدرسه را کاهش دهد. در مدارسی که دانشآموزان به آنها منتقل میشوند، همکلاسیهای آنها نیز دیگر کودکانی هستند که اخراج شدهاند. اخراج میتواند احساس ارزشمندی کودک را کاهش دهد و احتمال ارتباط او با دیگر کودکانی که احساس طردشدگی و بیارزشی دارند، افزایش دهد. دانشآموزان با پتانسیل بالا ممکن است علاقه خود به یادگیری را از دست بدهند، به خصوص زمانی که روند آموزشیشان بارها قطع شده باشد.
استفاده ناعادلانه از تعلیق و اخراج
تعلیق و اخراج به طور عادلانه بین همه دانشآموزان توزیع نمیشود. دانشآموزان سیاهپوست و اسپانیایی با نرخ بسیار بالاتری نسبت به همسالان سفیدپوست خود با این مجازاتها مواجه میشوند. کودکان فقیر، کودکان دارای ناتوانیهای تحصیلی و کودکان مورد سوءاستفاده نیز به شکل نامتناسبی تحت تأثیر قرار میگیرند. این واقعیت در زندگی نوجوانانی که در کتاب «قبل از جرمهایشان» مصاحبه شدهاند دیده میشود؛ نیمی از آنها یک یا چند بار تجربه تعلیق و اخراج را داشتهاند.
نوجوانی؛ دورهای حساس و آسیبپذیر
دوره مدرسه راهنمایی برای بسیاری از کودکان هیجانانگیز اما پرخطر است. تغییرات سریع مغز و بدن باعث تحول در احساس خود و هویت میشود. دنیای همسالان اهمیت فزایندهای در تعریف خود و درک جهان پیدا میکند. احساسات لحظهای و نوسانات هورمونی ترکیبی پرتنش ایجاد میکنند و تغییرات جنسی تازه به آن اضافه میشود. کودکانی که تجربه تروما و آسیب در زندگی اولیه داشتهاند، در برابر این چالشها بسیار آسیبپذیر هستند.
تعلیق زودهنگام و مکرر با دخالت در عدالت نوجوانان ارتباط دارد. یکچهارم کودکانی که تعلیق شدهاند و نزدیک به ۴۰ درصد دانشآموزان سیاهپوست تعلیق شده، پیش از ۱۲ سالگی این تجربه را داشتهاند. برخی از مصاحبهشوندگان حتی از مقطع دبستان نخستین تعلیقها را تجربه کردهاند.
رافائل، یکی از نوجوانان مصاحبهشده، این چرخه منفی را اینگونه روایت میکند: «مدرسه ابتدایی خوب بود تا کلاس دوم. آن زمان شروع به مشکل کردن کردم و واکنشهایم بسیار خشونتآمیز شد. با یک پسر دعوا کردم و کامل اخراج شدم. در کلاس سوم، حرفی به معلم زدم و دوباره با پسری دیگر دعوا کردم و دوباره اخراج شدم. بعد از دو ماه در راهنمایی، دوباره اخراج شدم. به سه مدرسه دیگر رفتم و در هر مدرسه دوباره با اعضای باند دعوا کردم. وقتی ۱۳ ساله بودم، یکی از دوستانم در جشن تولدش جلوی من خودش را کشت. بعد از آن مدرسه را رها کردم و به فعالیتهای باند ادامه دادم.»
خشم خشونتآمیز رافائل بارها بهعنوان مشکلی برای حذف تعریف شد، نه بهعنوان نشانهای از نیاز او به کمک. پس از تعلیقهای مکرر، او مدرسه را کاملاً ترک کرد.
نیاز به رویکردی متفاوت
وقتی معلمان و مدیران با موقعیتهای نافرمانی مواجه میشوند، تعلیق ممکن است بهعنوان راهکار فوری و موقت مفید به نظر برسد و محیط یادگیری را محافظت کند، اما نباید اثرات منفی آن بر اعتماد به نفس و تعهد دانشآموز نادیده گرفته شود. مدارس میتوانند نقش مهمی در تشخیص مشکلات جدی زندگی کودک داشته باشند.
سرمایهگذاری بیشتر در منابع سلامت روان، آموزش کارکنان و حمایتهای تحصیلی میتواند به دانشآموزان کمک کند تا در مدرسه باقی بمانند و با مشکلاتی که رفتارشان را شکل میدهند مقابله کنند. تعلیق گاهی آغاز کاهش تعهد به مدرسه و گامی دیگر به سوی کاهش اعتماد به نفس و بزهکاری است. مدرسه نماینده دنیای بزرگتر است؛ طرد شدن از مدرسه میتواند احساس بیارزشی در جامعه را تقویت کند. در مقابل، مدارس میتوانند با حمایت مناسب، ارزش هر دانشآموز را تقویت کنند و نشان دهند که مشکلات را میتوان بدون حذف و طرد حل کرد.