هر زمان احساس نگرانی عمیقی درباره تغییرات فرهنگی یا سیاسی در من پدید میآید، الهامبخشترین نوآوران خلاق را گرد هم میآورم تا با گفتوگو مسیر تازهای بیابیم. نشستن تنها، روبهروی کامپیوتر و گفتگو با یک چتبات، مرا پیش نمیبرد. هوش مصنوعی تنها قادر است چیزهایی را که پیشتر اندیشیده شده بازتولید کند، بنابراین بهعنوان ابزاری برای خلق ایدههای نو تقریباً بیفایده است. به همین دلیل، شکوفایی خلاقیت بیشتر در محیطهای اجتماعی رخ میدهد. البته صرفاً ورود به یک موقعیت اجتماعی به خودی خود نتیجهای قابلتوجه ایجاد نمیکند؛ برای آن باید کار کرد.
پیشتر درباره اصول «همآفرینی» موفق نوشتهام: برای گفتوگو باید با ذهنیتی برابر در میز مذاکره حاضر شد، حتی اگر در زمینههای دیگر سلسلهمراتب وجود داشته باشد. همه شرکتکنندگان باید پیوسته درگیر باشند، با همان شدت که سخن میگویند، گوش دهند، آمادهی به چالش کشیده شدن باشند و اجازه نیابند منفعل بمانند. و شاید از همه مهمتر، گفتوگوهای خلاق باید بر پایهی زبان دوستی بنا شوند. مسیر خلاقیت از آنجا آغاز میشود که چند ذهن خلاق را گرد هم میآورید، درباره واقعیت موجود با صداقت صحبت میکنید، اشتباهات خود را میپذیرید و سپس با جریانِ هر آنچه پیش میآید همراه میشوید.
چرا خلاقیت در جمع معنا مییابد؟
برای بسیاری از ما، پیوند دادن خلاقیت با اجتماع ممکن است عجیب به نظر برسد. چون تصور کردهایم لحظات الهامبخش تنها در خلوت ذهن اتفاق میافتند. اما این درست نیست. ما با عمل کردن بهتر میاندیشیم. درباره ماهیت وجودی خود زمانی بیشتر میآموزیم که از دیگران بازخورد میگیریم، با پرورش همدلی، درک اثر نیتهایمان بر دیگران، و شفافیتی که از توضیح دادن خود به دیگران به دست میآید.
چالشی که اخیراً ذهنم را درگیر کرده، گسترش نفوذ هوش مصنوعی و تفکر الگوریتمی در حوزههای اجتماعی، حرفهای و خلاق است. به همین دلیل، هفته گذشته در سانفرانسیسکو گروهی از افراد بسیار خلاق را برای یک پنل گفتوگوی عمیق درباره راهکارهای حفظ و تقویت خلاقیت در این دوران چالشبرانگیز گرد هم آوردیم. ما بررسی کردیم چگونه میتوان در میان هرجومرج ناشی از هوش مصنوعی همچنان به خلق ادامه داد، چه چیزی میتواند اعتماد به نفس ما را برای ریسکپذیری خلاق افزایش دهد، و چرا هنوز ضروری است که در فضاهای هنری فیزیکی، انسان با انسان، بهصورت بدنی و واقعی گرد هم آییم.
مغز، یک کامپیوتر گوشتی نیست
طرفداران برتری الگوریتمی اغلب مغز انسان را همانند یک «کامپیوتر گوشتی» توصیف میکنند. از این دیدگاه، پژوهشگران نوعی هوش مصنوعی را بر پایه مدل «شبکه عصبی» طراحی کردند که تقلیدی از درک (اشتباه) آنها از نحوه کار مغز است. زمانی که هوش مصنوعی میاندیشد، از سختافزاری استفاده میکند که بر پایه نورونهای بههمپیوسته در ساختاری لایهلایه ساخته شده است. اما پژوهشگران در حوزههای دیگر سالهاست نشان دادهاند که تفکر انسانی فقط به فعالیت عصبی مغز محدود نمیشود. توضیحات عصبتشریحی روشنی وجود دارد که نشان میدهد ذهن و بدن جدا یا قابلتفکیک نیستند. دوگانگی ذهن و بدن که ریشه در تفکر سنتی دارد، با علم عصبشناسی معاصر ناسازگار است.
بداههنوازی؛ تجربهای انسانی و بدنی
هالی بولینگ، هنرمند و پیانیست برجستهای که در پنل شرکت داشت، گفت هرکسی که تجربه اجرای زنده و بداههنوازی داشته باشد، میداند انسانها کامپیوتر نیستند. او توضیح داد که بخش فیزیکی بداههنوازی نیاز به هزاران ساعت تمرین دارد تا بتوانی با سازت به روانی ارتباط برقرار کنی و در نهایت خودت را کنار بکشی. تمام آن ساعتهای تمرین در واقع برای از میان برداشتن موانع است.
او ادامه داد: «وقتی بداههنوازی واقعاً به جریان میافتد، چیزی که ما — چه شنونده و چه اجراکننده — به دنبالش هستیم، همان حالت جریان است، جایی که دیگر فکر نمیکنی… تو آن را حس میکنی، مخاطب هم حس میکند. قطعاتی که از منابع مختلف جمع کردهای و ساعتها تمرین کردهای، همه فقط مصالحی هستند برای ساختن آن لحظهی بیواسطه. این کار را هیچ “کامپیوتر گوشتی” انجام نمیدهد؛ این صرفاً انسانی است.»
بدن، زبان مشترک خلاقیت
رید مَتیس، آهنگساز و مجری پادکست The Gifts of Improvising، در ادامه افزود که اگر در حین بداههنوازی از مغزت بنوازی، خروجی خلاقانهات فقط برای موسیقیدانها جالب خواهد بود. اما اگر میخواهی برای جمعی از غیرموسیقیدانها بنوازی، باید از بدن خود بنوازی؛ چون این همان چیزی است که بین تو و آنها مشترک است. او تأکید کرد که همین موضوع نشان میدهد چرا خروجی هوش مصنوعی هنر واقعی نیست — چون مبتنی بر الگوریتم است، نه آفرینش مجسم و بدنی. مَتیس گفت: «یک الگوریتم بهدنبال جلب رضایت مشتری است. “رید چه میخواهد؟ آن را به او بده. تمام شد.” اما تجربه هنر انسانی نیاز به پیوند با دیگران دارد.»
خلاقیت بدون تقلا ممکن نیست
پس چرا شرکتها هوش مصنوعی را بهعنوان ابزاری برای خلاقیت معرفی میکنند؟ مَتیس با لحنی انتقادی گفت: «به نظر میرسد هدف ما از این کار حذف ملال، حذف تقلا، حذف ناراحتی است — همان چیزی که بودا آن را بخش اجتنابناپذیر هستی میدانست. انسانها سابقه خوبی در چشمپوشی از راحتی ندارند؛ به نظر میرسد نمیتوانیم در برابر تمایل به آسانسازی همه چیز مقاومت کنیم.» اما حذف ناراحتی، حذف خلاقیت است. تقلا، کشمکش، اشتباه و اصلاح مداوم همان چیزهاییاند که بذر نوآوری را میکارند.
اندی هوروویتز، نویسنده و بنیانگذار Culturebot.org، در این گفتوگو افزود: «رابطهای کاربری برای ایجاد تجربهای بدون اصطکاک طراحی شدهاند. اما آیا واقعاً چنین تجربهای میخواهید؟ اصطکاک مزایایی دارد… در یادگیری، آیا همین اصطکاک میان شما و همپیمان یادگیریتان نیست که منجر به کشف میشود؟ من در میان دانشجویانم نوعی بیقراری نسبت به “ندانستن” میبینم، اما دقیقاً همین ندانستن جایی است که یادگیری اتفاق میافتد.» اگر میخواهیم خلاق بمانیم، باید ناآرامی، ناهماهنگی و ناشناختگی را در آغوش بگیریم. برای تبدیل این احساسها به چیزی زیبا — چیزی که هوش مصنوعی هرگز قادر به بازآفرینیاش نیست — باید در فضاهای اجتماعی و هنری گرد هم آییم.
خلاقیت انسانی در برابر هوش مصنوعی
هیچ الگوریتمی برای خلاقیت وجود ندارد. خلاقیت انسانی در برابر هوش مصنوعی بر پایه برابری، تعامل مداوم و دوستی استوار است. وقتی ذهنها در یک محیط اجتماعی با بدن، احساس و گفتوگو درگیر میشوند، جریانی از آفرینش آغاز میشود که حتی خودِ شرکتکنندگان را شگفتزده میکند. در جهانی که الگوریتمها همهچیز را ساده و سریع کردهاند، یادمان نرود که انسان بودن یعنی درگیر شدن، تجربه کردن و آفریدن با ذهن و بدن در کنار هم. خلاقیت واقعی نه در دادهها، بلکه در تماس انسان با انسان زاده میشود.