بخشی از رشد طبیعی کودکان این است که بیاموزند چگونه با موقعیتهای ناخوشایند و شکستها کنار بیایند. این تجربهها همان چیزی است که از آنها بزرگسالانی مستقل و بااعتمادبهنفس میسازد. اما والدینی که بیش از اندازه از فرزند خود محافظت میکنند، ناخواسته او را از شرایطی دور میسازند که میتواند موجب بلوغ روانی و رفتاریاش شود. چه آن را «فرزندپروری هلیکوپتری» بنامیم که همیشه بالای سر کودک در پرواز است، و چه «فرزندپروری ماشینچمنزن» یا «برفروب» که موانع مسیر را برایش صاف میکند، نتیجه یکی است: کودک فرصت نمییابد با چالشها روبهرو شود و حس توانمندی و تابآوری را در خود پرورش دهد.
هیچ پدر و مادری نمیتواند فرزند خود را از هر اتفاق ناخوشایند یا تقابل اجتماعی محافظت کند. پس از آنکه درباره شیوههای احتمالی برخورد با مشکلات با کودک گفتوگو میکنید، لازم است به او اعتماد کنید و اجازه دهید خودش مدیریت کند. فرض را بر ناتوانی او نگذارید. مطالعهای در دانشگاه «ادیت کوان» استرالیا نشان داده است که حتی کودکان خردسال نیز وقتی والدینشان به تواناییهایشان اعتماد دارند، میتوانند بهطور مستقل تعارضها را حل کرده و اعتمادبهنفسشان را افزایش دهند.
تفاوت «حضور حمایتی» با «محافظت افراطی»
برخلاف تصور رایج، «حضور داشتن در زندگی فرزند» با «دخالت یا محافظت بیش از حد» تفاوت زیادی دارد. تینا برایسون، رواندرمانگر، و دانیل سیگل، استاد روانپزشکی دانشگاه UCLA، در کتاب قدرت حضور والدین مینویسند: «یکی از قویترین پیشبینیکنندههای موفقیت کودکان — از شادی و رشد اجتماعی تا موفقیت تحصیلی و شغلی — داشتن حداقل یک بزرگسال قابل اعتماد است که واقعاً در زندگی آنها حضور دارد.»
اما این حضور به معنای کنترل دائمی نیست. والدین باید مرز میان حمایت و نظارت افراطی را بشناسند تا فرصت رشد را از فرزند خود نگیرند.
از «بدترین مادر دنیا» تا جنبش «کودکان آزاد»
لِنور اسکنازی زمانی به عنوان «بدترین مادر دنیا» شناخته شد، فقط به این دلیل که به پسر ۹ سالهاش اجازه داد تنها با مترو در نیویورک تردد کند. تصمیمی که واکنشهای تند و انتقادهای شدیدی برانگیخت. اما اسکنازی هدفش را پرورش کودکی مستقل عنوان کرد که بتواند قضاوت درست و تصمیمگیری مسئولانه را یاد بگیرد. او بعدها جنبش Free Range Kids (کودکان آزاد) را بنیان گذاشت و سازمان غیرانتفاعی Let Grow را تأسیس کرد تا والدین را تشویق کند به کودکان اجازه دهند در چارچوب سن و تواناییشان استقلال را تجربه کنند. اسکنازی معتقد است جامعه هنوز درک نکرده که آزادی تدریجی برای کودکان، نهتنها خطری ندارد، بلکه ضرورتی برای رشد سالم است.
در سالهای اخیر، برخی ایالتهای آمریکا قوانینی تصویب کردهاند که از والدین در برابر اتهام «بیتوجهی» محافظت میکند؛ قوانینی که اجازه میدهند کودکان در محدودهای امن، تجربههای مستقلتری داشته باشند. ایالتهایی چون یوتا، جورجیا، تگزاس، اوکلاهما، فلوریدا، ویرجینیا، ایلینوی و کلرادو قوانینی با عنوان Reasonable Childhood Independence یا «استقلال منطقی دوران کودکی» تصویب کردهاند. این قوانین تأکید دارند که دادن آزادیهای متناسب با سن کودک نباید جرم تلقی شود.
ترس والدین در برابر واقعیت رشد
اسکنازی میگوید: «محافظت بیش از حد، بر پایهی ترسهای اغراقشده بنا شده است، نه واقعیت.» او تأکید میکند که دادههای واقعی نشان میدهند اجازه دادن به تجربهی کنترلشدهی خطر، به رشد شناختی و هیجانی کودک کمک میکند. بازی در طبیعت، حل مسئله بدون مداخلهی والدین، دوچرخهسواری تا خانهی دوست، تجربهی شکست و دوباره تلاش کردن — همه اینها بخشهای ضروری از رشد سالم هستند. البته مسئولیتپذیری والدین همچنان لازم است؛ آنها باید خطرات واقعی را بسنجند و در مواقع ضروری راهنمایی کنند. اما زیادهروی در مراقبت میتواند همانقدر آسیبزا باشد که بیتوجهی.
زمانی که والدین بیش از حد از فرزند خود محافظت میکنند، توانایی او را در مدیریت موقعیتهای دشوار تضعیف میکنند و عملاً او را برای آیندهای پرچالش آماده نمیسازند. بهترین راه، یافتن تعادل میان «حضور حمایتی» و «استقلال سالم» است. با فکر کردن به اینکه چه زمانی باید حضور داشته باشید و چه زمانی باید عقب بایستید، در واقع به فرزند خود میآموزید چگونه روزی خود، سکان زندگیاش را بهدست بگیرد.