تکرار، مغز را از طریق نوروبلاستیسیتی یا انعطافپذیری عصبی بازسازی میکند و افکار و مهارتهای ما را شکل میدهد. یادگیری مداوم از طریق تمرین و تکرار میتواند ذهن را آزاد کند، خلاقیت و کنجکاوی را تقویت نماید و توانایی شناسایی الگوها و ارتباطات پنهان در جهان را افزایش دهد. با این حال، تکرار میتواند جنبهای تاریک هم داشته باشد؛ اطلاعات نادرست، اگر بارها تکرار شوند، ممکن است به عنوان حقیقت پذیرفته شوند و ذهن ما را تحت کنترل قرار دهند.
من بیش از سی سال است که به افراد در حوزه سخنرانی عمومی مشاوره میدهم و اصلیترین توصیهای که همیشه کردهام این است: «تمرین کنید! تمرین کنید! تمرین کنید!» دلیل این توصیه این است که کسی آن را به من یاد نداده بود و من مجبور شدم آن را به سختی تجربه کنم. وقتی اولین بار یادگیری سخنرانی را در باشگاه Toastmasters شروع کردم، به میز lectern چسبیده بودم و آنقدر عصبی بودم که دستههای میز را با دستانی سفید و محکم گرفته و سخنرانیهایم را از روی یادداشتها میخواندم. دیگر اعضا من را تشویق میکردند که از میز و یادداشتها رها شوم، اما یک سال کامل بدون هیچ تغییری گذشت.
سرانجام، برای شرکت در یک مسابقه سخنرانی، متن سخنرانیام را حفظ کردم و بارها تمرین نمودم تا جایی که میتوانستم آن را حتی در خواب بازگو کنم. در این مسابقه نه تنها پیروز شدم، بلکه بر ترس و وابستگی ذهنی خود غلبه کردم. این تجربه به من نشان داد که تکرار، مسیرهای خلاقانه ذهن را باز میکند و ایدههای تازهای برای بیان و تقویت محتوا به ما میدهد.
یادگیری از طریق تکرار در DNA ما نهادینه شده است
مثلث قدیمی «تمرین، کمال میآورد» به دلایل علمی درست است. انسانها از ابتدا برای یادگیری از طریق تکرار برنامهریزی شدهاند؛ شاید این ویژگی به دوران اولیه زندگی بشر بازگردد، زمانی که زبان نوشتاری وجود نداشت و دانش حیاتی باید به صورت شفاهی منتقل میشد. تکرار داستانها در اطراف آتش، به اجداد ما کمک میکرد اطلاعات مهم را به خاطر بسپارند. ضربالمثلها و حکمتهای رایج مانند «یک سیب در روز دکتر را دور نگه میدارد»، «عملها بلندتر از کلمات فریاد میزنند» و «چیزی را ریسک نکنی، چیزی به دست نخواهی آورد» نمونههایی از دانش منتقل شده از طریق تکرار شفاهی هستند.
علم پشت تکرار
تکرار به این صورت عمل میکند که یک فکر ایجاد میشود و چند نورون در مغز فعال میشوند؛ اگر همان فکر دوباره تکرار شود، همان نورونها فعال میشوند و اگر این روند ادامه یابد، مسیر عصبی جدیدی شکل میگیرد. شما در واقع مغز خود را بازسازی میکنید. این فرآیند همان نوروبلاستیسیتی است که همهی افکار، احساسات و رفتارهای ما را شکل میدهد.
در سال ۱۹۴۹، روانشناس دکتر دونالد هب نظریه هبیان را معرفی کرد: «نورونهایی که با هم فعال میشوند، با هم متصل میشوند.» هر بار که یک فکر یا عمل تکرار شود، ارتباط بین نورونها تقویت شده و دائمی میشود. این فرآیند باعث تثبیت مهارتها، یادگیری زبان، ورزش، موسیقی یا هر هنر دیگری میشود و به مرور، عملکردها به شکل خودکار و روان انجام میگیرد. تکرار همچنین پایه حافظه عضلانی در ورزش، رقص و فعالیتهای مشابه است. وقتی چیزی کاملاً یاد گرفته شود، مغز نیازی به تمرکز آگاهانه ندارد و کارها به صورت خودکار انجام میشوند. بزرگترین مزیت تکرار، آزاد کردن ذهن برای خلاقیت و کنجکاوی است و کمک میکند الگوها و ارتباطات پنهان را کشف کنیم.
جنبه تاریک تکرار
با این حال، تکرار جنبهای تاریک هم دارد. هر چه اطلاعات بیشتر تکرار شود، احتمال باور کردن آن بیشتر است. تبلیغاتچیان و سیاستمداران از این موضوع استفاده میکنند و پیامهای خود را بارها تکرار میکنند؛ این یکی از دلایل خطر اخبار جعلی است. جوزف گوبلز گفته است: «اگر دروغ بزرگی را بارها تکرار کنید، مردم نهایتاً آن را باور خواهند کرد.»
مطالعات نشان میدهند که اطلاعات تکراری اغلب بیشتر از اطلاعات جدید به عنوان حقیقت پذیرفته میشوند. این پدیده به نام «اثر حقیقت توهمی» شناخته میشود و به دلیل افزایش سهولت پردازش ذهنی رخ میدهد. راه مقابله با این جنبه تاریک، کنترل آنچه میشنوید و استفاده از تفکر انتقادی است.
افکار ما و تکرار ذهنی
یک جنبه دیگر جنبه تاریک تکرار، افکار خود ماست. رالف والدو امرسون میگوید: «زندگی از آنچه یک فرد تمام روز به آن فکر میکند، ساخته شده است.» افکار ما میتوانند عملکرد بدن را تحت تأثیر قرار دهند. یک بار فکر کردن اثر ندارد، اما هزاران بار تکرار، مسیرهای عصبی جدیدی در مغز ایجاد میکند. افکار منفی مداوم میتوانند به افسردگی، اضطراب و مشکلات روانی منجر شوند و باعث ایجاد خودانتقادی، شرم، گناه، ترس و خشم شوند. راهکار، جایگزینی افکار منفی با افکار مثبت و توانمندکننده است تا اعتماد به نفس و مقاومت ذهنی افزایش یابد.
اهمیت داشتن افکار مثبت
برای متوقف کردن افکار منفی، روشهای مختلفی وجود دارد. برخی افراد وقتی متوجه میشوند فکر منفی دارند، میگویند: «بس کن!» من ترجیح میدهم بگویم: «کنسل!» برای مؤثر بودن این روش، باید جملات تأکیدی مثبت از قبل آماده داشته باشید تا فوراً جایگزین فکر منفی شوند. آنها را با صدای بلند تکرار کنید و تصاویری مثبت مانند خاطرات خوشایند اضافه کنید. تکرار این جملات مسیرهای عصبی مثبت را شکل میدهد و هر چه بیشتر تکرار شوند، دائمیتر خواهند شد.