تجربههای پزشکی میتوانند زخمی عمیقتر از جسم بر روان برجای بگذارند. بسیاری از افرادی که تحت درمانهای طولانی، دردناک یا تحقیرآمیز قرار گرفتهاند، بعدها دچار بیاعتمادی نسبت به بدن خود و حتی اضطراب از مراجعه به پزشک میشوند. این پدیده که از آن با عنوان «تروما پزشکی» یاد میشود، نهتنها سلامت روان بلکه رابطه انسان با غذا، تصویر بدن و احساس ایمنی درونی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
تروما پزشکی زمانی رخ میدهد که فرد در جریان درمان یا فرایندهای پزشکی، احساس کنترل، امنیت یا کرامت خود را از دست میدهد. ممکن است ناشی از عمل جراحی دردناک، بیتوجهی درمانگر، بیاعتمادی به تشخیص یا تجربههای ناخوشایند در بیمارستان باشد. در ظاهر، زخمها ترمیم میشوند؛ اما در درون، بدن به منبع تهدید تبدیل میگردد. فرد بهجای آنکه با بدن خود احساس همدلی و همراهی کند، از آن فاصله میگیرد و در بسیاری از موارد، همین گسست زمینهساز رفتارهای تغذیهای ناسالم یا اختلالات خوردن میشود.
در میان کسانی که تروما پزشکی را تجربه کردهاند، بسیاری احساس میکنند کنترل از دستشان خارج شده است. در جریان درمانهای تهاجمی یا موقعیتهای اضطراری، بدنشان در اختیار دیگران بوده و تصمیمات بدون رضایت آگاهانهشان گرفته شده است. در چنین شرایطی، بازپسگیری کنترل اغلب در حوزهای بروز میکند که بهظاهر بیخطر است: غذا خوردن. اختلالات خوردن مانند بیاشتهایی عصبی، پرخوری یا خوردن احساسی، گاه تلاش ناخودآگاه برای بازگرداندن حس قدرت و کنترل است. وقتی بدن به منبع اضطراب بدل شود، کنترل میزان خوردن یا محرومکردن خود از غذا، به روشی برای احساس تسلط بر وضعیت تبدیل میشود. اما در واقع، این کنترل کاذب، همان دور باطل اضطراب و شرم را تداوم میبخشد.
حلقه تروما، کورتیزول و بدن بیاعتماد
پژوهشها نشان میدهند که استرس مزمن ناشی از تروما، ترشح مداوم هورمون کورتیزول را افزایش میدهد. سطوح بالای کورتیزول، نهتنها اشتها و سوختوساز بدن را دچار اختلال میکند، بلکه موجب افزایش رفتارهای جبرانی همچون پرخوری یا بیاشتهایی میشود. فرد ممکن است بین دو قطب افراط و تفریط در نوسان باشد؛ گاهی کنترل وسواسگونه بر رژیم غذایی، و گاهی ازدستدادن کامل کنترل.
در چنین شرایطی، بدن بهجای منبع آرامش، به یادآورنده تهدید و آسیب بدل میشود. هر احساس فیزیکی ـ از درد شکم گرفته تا تپش قلب ـ میتواند مغز را به حالت هشدار ببرد. در نتیجه، فرد دیگر به پیامهای بدن خود اعتماد ندارد. احساس گرسنگی، درد یا خستگی بهجای آنکه سیگنالهای طبیعی باشند، تهدید تلقی میشوند و این همان نقطهای است که رابطه با بدن دچار گسست عمیق میشود.
بازسازی اعتماد به بدن؛ مسیر مراقبت آگاه از تروما
رواندرمانی مبتنی بر تروما (Trauma-Informed Care) رویکردی است که بهجای تمرکز صرف بر علائم، بر ایمنی، اعتماد و خودتوانمندسازی تأکید میکند. در این روش، درمانگر میداند که پشت رفتارهای ناسالم یا مقاومتهای درمانی، اغلب تجربهای از تروما پنهان است.
فرایند درمان با ایجاد فضایی امن آغاز میشود؛ جایی که بیمار احساس کند بدنش دوباره متعلق به خودش است. تمرینهای تنآگاهی، تنفس عمیق، یوگا، و مراقبه از ابزارهایی هستند که به فرد کمک میکنند پیامهای بدن را بدون قضاوت بشنود. هدف، بازسازی رابطهای دوستانه با بدن است؛ رابطهای که در آن احساسات، دردها و نیازها پذیرفته میشوند نه سرکوب.
در کنار این روشها، درمان شناختی-رفتاری و درمانهای مبتنی بر پذیرش و تعهد نیز در شناسایی الگوهای فکری ناسالم مؤثرند. بسیاری از افراد پس از ماهها یا سالها پرهیز از مراقبتهای پزشکی، با این روشها قادر میشوند دوباره با نظام درمانی ارتباط برقرار کنند و درمان را نه تهدید، بلکه فرصتی برای رشد بدانند.
بدن بهعنوان همپیمان، نه دشمن
بازسازی رابطه با بدن، فرایندی زمانبر اما عمیق است. همانطور که تروما بهمرور شکل گرفته، ترمیم نیز بهمرور حاصل میشود. کلید این روند، تغییر نگاه به بدن از «چیزی که آسیب دیده» به «چیزی که زنده مانده» است. بدن انسان حافظهای عمیق دارد. همانگونه که درد را ثبت میکند، توانایی التیام را نیز در خود دارد. زمانی که فرد یاد میگیرد به نشانههای بدنش گوش دهد، به آرامی احساس امنیت درونی بازمیگردد. غذا خوردن دیگر به میدان نبرد تبدیل نمیشود، بلکه به عمل مراقبت از خود بدل میگردد.
بسیاری از کسانی که تروما پزشکی را تجربه کردهاند، از سکوت رنج میبرند. جامعه اغلب درباره این نوع آسیب حرف نمیزند و حتی در نظام درمانی نیز کمتر شناخته شده است. اما گفتوگو درباره این تجربهها، نخستین گام بهسوی شفا است. وقتی افراد بتوانند داستان خود را در محیطی امن و بدون قضاوت بازگو کنند، مغز شروع به بازنویسی خاطرات دردناک میکند. در این فرآیند، کلمات به ابزار بازسازی معنا تبدیل میشوند. رواندرمانی گروهی، گروههای حمایتی آنلاین یا نوشتن تجربیات، همه میتوانند مسیرهایی برای بازگرداندن احساس کنترل باشند.
تروما پزشکی بیش از آنکه زخمی فیزیکی باشد، نوعی از دست دادن اعتماد است؛ اعتماد به بدن، به نظام درمانی و حتی به زندگی. این آسیب میتواند به شکل اختلالات خوردن، اضطراب مزمن یا بیاعتمادی عمیق به دیگران بروز کند. اما خبر خوب این است که با مراقبت آگاه از تروما، این رابطه قابل بازسازی است. یادگیری شنیدن بدن، احترام به احساسات و پذیرش تدریجی خویشتن، مسیر بازگشت به تعادل است. بدن دشمن ما نیست؛ تنها به شنیدن نیاز دارد. وقتی گوش میدهیم، بدن هم آرام میگیرد، و آرامش، نخستین نشانه شفا است.