کتاب جدیدی با عنوان «ذهنهای شکننده: داستانهایی از یک بخش سلامت روان NHS» نوشته بلا جکسون، تجربههای او را از آموزش به عنوان پرستار سلامت روان در بریتانیا روایت میکند. این کتاب برای هر کسی که در خدمات سلامت روان بریتانیا کار میکند، حتی منتقدان پارادایم پزشکی-زیستی، خواندنی ناراحتکنندهای است.
تصویر تاریک از محیط کاری
کتاب تصویری تاریک از کارکنان خسته، بیتفاوت و گاهی حتی تنبیهی ارائه میدهد. کارکنان وقت خود را صرف اجتناب، نادیده گرفتن و تحقیر بیماران، مجبور کردن آنها به مصرف دارو و تهدید آنها میکنند. در بخش بستری، کارکنان در «کندو»ی شیشهای خود جمع میشوند و بیماران بیچاره و ناامید بیرون قدم میزنند — یادآور نظریهی پاناپتیکون فوکو. در خدمات جامعه، کارکنان بیماران را با تزریق داروی دیراثر تحت کنترل قرار میدهند و اثرات داروهای خوابآور را تحسین میکنند. تنها شخصیت همدل در کتاب اعتراف میکند که مجبور است برای گذراندن هفته، الکل مصرف کند.
تمرکز بر منفیها
«ذهنهای شکننده» بدون شک بر جنبههای منفی تمرکز دارد. اکثریت کارکنان واقعاً سعی میکنند به بیماران کمک کنند، اما بسیاری از روایتها حقیقت دارند. کارکنان ارشد وقت زیادی را صرف کاغذبازی میکنند و به دلیل تمرکز بر دارو، ممکن است جنبههای انسانی و اجتماعی بیماران را نادیده بگیرند.
مشکل مدل پزشکی
جکسون نشان میدهد که چقدر احمقانه است زندگیهای پیچیده را در جعبههای تشخیصی قرار دهیم. این کار معنای واقعی وضعیت بیماران را از بین میبرد و انسانها را به برچسبها یا تشخیصهایشان تقلیل میدهد. هرچند مدل زیست-روان-اجتماعی آموزش داده میشود، اما در عمل، غالباً تمرکز بر جنبههای زیستی است.
مشکلات اجتماعی بیماران
بسیاری از افرادی که به خدمات سلامت روان مراجعه میکنند، مشکلات اجتماعی متعدد دارند؛ فقر، مسکن ناامن، بیکاری، تنهایی و آسیبهای گذشته. دارو ممکن است احساسات فرد را کاهش دهد اما مشکلات اصلی اجتماعی را حل نمیکند.
رفتارهای غیرقابل پیشبینی
افراد ممکن است رفتارهای غیرقابل پیشبینی و ضد اجتماعی داشته باشند. بسته بودن در بیمارستان این گرایشها را تشدید میکند، اما خارج از بیمارستان نیز رخ میدهد.
تمرکز بر کاهش «ریسک»
خدمات سلامت روان معمولاً بر کاهش ریسک بیماران تمرکز دارند، نه ریسکهایی که دیگران برای بیماران ایجاد میکنند. گاهی این تمرکز ناعادلانه و محدودکننده است.
داستان روشنگر پایانی
جکسون داستان زنی میانسال را روایت میکند که با دارو بهبود مییابد، اما پس از مدتی احساس میکند دارو ذهنش را کند کرده است. این داستان نشان میدهد که سیستم فرض میکند همه بیماران مسیر ساده و خطی دارند، در حالی که واقعیت پیچیدهتر است.
تصور اینکه مشکلات سلامت روان بیماریای مانند سایر بیماریهاست، واقعیت پیچیده انسانها را پنهان میکند. کتاب بلا جکسون افشای دردناک حقایق سخت و دعوتی به بهبود وضعیت فعلی است.