در دنیای امروز، فیلم و سریالها تنها وسیلهای برای سرگرمی نیستند؛ بلکه بستری ارزشمند برای بازتاب دغدغههای انسانی، بازشناسی هیجانات و حتی یادگیری غیرمستقیم مفاهیم روان-شناسی محسوب میشوند. بسیاری از افراد، در خلال تماشای یک داستان سینمایی یا سریالی، فرصت مییابند تا با زوایای پنهان ذهن و رفتار انسانی آشنا شوند و این تجربه میتواند هم تسکیندهنده و هم آموزنده باشد.
از سوی دیگر، کارگردانان و بازیگران برجسته همواره تلاش کردهاند تا به کمک هنر هفتم، پیچیدگیهای روان انسان را به تصویر بکشند. پرداختن به مفاهیم روان-شناختی در سینما نه تنها جذابیت داستانی میآفریند، بلکه فرصتی برای تعمیق نقشها، برانگیختن احساسات و ایجاد ارتباطی عمیقتر با مخاطب فراهم میسازد. بسیاری از آثار ماندگار تاریخ سینما، دقیقاً بهدلیل همین نگاه روان-شناختیشان جایگاه ویژهای یافتهاند.
بر همین اساس، انتشار فهرستی از بهترین فیلمها و سریالهای روان-شناسی در وبسایت «روانشناسان» اقدامی ارزشمند است؛ چراکه هم علاقهمندان سینما و هم دوستداران روانشناسی میتوانند از این مسیر، آثار برتر این حوزه را بشناسند و تجربه تماشای خود را غنیتر کنند. این معرفیها میتواند دریچهای باشد برای پیوند میان هنر و علم روانشناسی و الهامبخش مخاطبان در مسیر شناخت بهتر ذهن و رفتار انسان.
اطلاعات کلی فیلم
عنوان فیلم به زبان انگلیسی: Interstellar
عنوان فیلم به زبان فارسی: «میان ستارهای»
سال اکران: ۲۰۱۴ میلادی
کارگردان: Christopher Nolan
تهیهکننده: از جمله Lynda Obst، Christopher Nolan و Emma Thomas.
نویسندگان: Jonathan Nolan و Christopher Nolan.
بازیگران اصلی: Matthew McConaughey، Anne Hathaway، Jessica Chastain، Michael Caine، Mackenzie Foy (نسل کودک) و دیگرانی مانند Casey Affleck و Timothée Chalamet.
جنبه روان شناختی فیلم:
از نگاه روانتحلیلگری (روانشناسی ناخودآگاه و روابط اولیه): فیلم نولان در عمق خود یک رؤیای عظیم فرویدی است: جهانی ویران، پدری دورافتاده، و دختری خشمگین از ترک شدن. همهی سفر میانستارهای استعارهای از تلاش روان برای بازگشت به پیوند گمشدهی اولیه است. در این رویکرد، سیاهچاله نماد «ناخودآگاه» است؛ فضایی تاریک و ناشناخته که فرد باید درون آن سقوط کند تا با بخشهای نادیدهی خود روبهرو شود.
کوپر، وقتی از طریق کرمچاله به کتابخانهی مورف میرسد، در حقیقت وارد ضمیر ناخودآگاه خود میشود — جایی که عشق، گناه و رهایی در هم ادغام میشوند. این صحنه، همان لحظهی «تجلی ناخودآگاه» است؛ آشتی میان پدر و دختری که نه در جهان فیزیکی، بلکه در ناخودآگاه مشترکشان رخ میدهد. میتوان گفت نولان با این استعارهها، فرایند رواندرمانی را در مقیاسی کیهانی بازآفرینی میکند: سقوط در تاریکی، مواجهه با سایهها، و تولد دوبارهی خود.
از نگاه روانشناسی اگزیستانسیال (معنا، تنهایی و انتخاب): «میانستارهای» بیتردید یکی از سینماییترین تفسیرها از فلسفهی اگزیستانسیالیسم است. در این جهان بیرحم و پوچ، انسان تنها است و مجبور است تصمیم بگیرد: تسلیم شود یا معنا بیافریند. کوپر، برخلاف بسیاری از انسانها در فیلم، از پذیرش مرگ زمین سر باز میزند؛ او «میخواهد بماند»، اما نه در خانه، بلکه در معنا.
فیلم با طرح مسئلهی انتخاب اخلاقی، پرسشی اساسی میپرسد: آیا ارزش دارد برای نجات انسانها از رنج، عشق را قربانی کنیم؟ دکتر مان (Matt Damon) در برابر کوپر، نمود تاریک همین مسئله است — او نماد انسانی است که از تنهایی و بیمعنایی میگریزد، حتی به قیمت خیانت. کوپر اما میپذیرد که رنج، بخشی از معناست. به تعبیر ویکتور فرانکل، او نشان میدهد که انسان نه از رنج، بلکه از بیمعنایی رنج میمیرد.
از نگاه روانشناسی مثبتگرا (امید، تابآوری و عشق بهعنوان منبع رشد): در پایان فیلم، نولان جهان را به نقطهی آغاز بازمیگرداند: عشق، همان پیوند جاودانهای است که فضا و زمان را در هم میشکند.
از نگاه روانشناسی مثبتگرا، این فیلم تجلیل از تابآوری روانی (resilience) است؛ توانایی بازگشت از بحران بدون از دست دادن ایمان به زندگی. مورف، که از پدرش زخم خورده بود، زخم خود را به مأموریت علمی تبدیل میکند — نمونهای از رشد پس از سانحه (post-traumatic growth). فیلم یادآور این اصل بنیادی است که امید، محصول نادانی نیست؛ بلکه آگاهی کامل از تاریکی است و تصمیم برای روشن ماندن در آن.
خلاصه فیلم:
در آیندهای نه چندان دور، زمین به علت خشکسالی گسترده، گرد و خاک و نابودی محصولات کشاورزی در آستانه انقراض بشر قرار دارد. آدمها امید به آینده را از دست دادهاند. «کوپر» (Matthew McConaughey)، خلبان سابق ناسا، اکنون کشاورزی میکند و با دختر جوانش «مورف» زندگی میکند. زمانیکه او به مأمورهای فضایی تجدید انسانی میپیوندد—از طریق یک کرمچاله (wormhole) که به منظومهای دور دست میرود—برای یافتن سیارهای قابل سکونت برای بشریت، کوپر مجبور میشود خانوادهاش را ترک کند. در این بین، تأثیرات نسبیت زمانی (time dilation) و فاصلهگذاری هیجانی از زمین، به خود و دخترش آسیب میزند. تجربهای که ترکیبی از سفر فضایی حماسی، قربانی انسانی و شناختِ عمیقِ ارتباط انسان با انسان و انسان با جهان است.
نقاط قوت:
– ترکیب علمی دقیق با درام انسانی: حضور مشاوری چون Kip Thorne (فیزیکدان نظری) سبب شده بخش زیادی از مفاهیم فضا-زمان در فیلم با ظرافت مطرح شود.
– جلوههای بصری چشمگیر و تجربه سینمایی بالا که مخاطب را در جهانِ عظیم و ناشناخته فضا میبرد.
– پرداخت عمیق به رابطه عاطفی (پدر/دختر) که فیلم را از صرفاً «سفر فضایی» به «سفر احساسی و روانشناختی» ارتقاء میدهد.
– موضوعات بزرگ: امید، فداکاری، مسئولیت جمعی، زمانِ زندگی، معنا و عشق که امکان بازتاب روانشناختی در مخاطب فراهم میکند. jonathanlack.com
نقاط ضعف:
– در بعضی نقدها، روایت فیلم پس از بخش نخست دچار ابهام و پیچیدگی بیش از حد شده است؛ بهویژه بخش پایانی که برخی آن را از لحاظ منطقی ضعیفتر دانستهاند.
– دیالوگها و برخی لحظات درام انسانی ممکن است بهشدت احساساتی و کلیشهای به نظر برسند.
– ترکیب علم دقیق با متافیزیک (ماورای فضا و زمان) سبب شده برخی مخاطبان علمیتر احساس کنند که فیلم از لحاظ علمی از قلمرو درستی خارج شده است.
نقد فیلم :
راجر ایبرت (منتقد سینما): «Interstellar فیلمی تحسینبرانگیز و انسانی است؛ اثری که ضعفهای نولان را هم در خود دارد، اما قدرت احساسیاش فراموشنشدنی است.»
اسکات فونداس (Variety): «فیلم میانستارهای همانقدر بصری و مفهومی بلندپروازانه است که هر اثر نولان، اما درونگراتر و شخصیتر.»
پیتر تراورز (Rolling Stone): «نولان با Interstellar مرز میان علم و احساس را شکست؛ سفری که ذهن را درگیر و قلب را روشن میکند.»