ما در فصل ترس زندگی میکنیم. تنها پنج روز پس از هالووین، با موجی از ترسهای انتخاباتی روبهرو هستیم؛ انتخاباتی که هر چهار سال یکبار برگزار میشود، اما هر بار مانند نبردی تمامعیار به نظر میرسد که موجودیت ما را تهدید میکند. بسیاری از مردم میپرسند: «در مغزمان چه میگذرد؟ چرا اینقدر ترس را تجربه میکنیم؟» پاسخ ساده است: ترس، مغز را فعال میکند.
وقتی با موقعیتهای ترسناک روبهرو میشویم، مغز بلافاصله به حالت آمادهباش درمیآید تا راهی برای بقا بیابد. این واکنش همان حالت معروف جنگ یا گریز است. در این حالت، مغز کنترل کامل بدن را در دست میگیرد؛ ضربان قلب افزایش مییابد تا خون با فشار بیشتری به عضلات برسد و در عوض، جریان خون به بخشهایی که اهمیت کمتری دارند کاهش مییابد. بدن باید آمادهی مبارزه یا فرار باشد. در این فرآیند، بخش آمیگدالا – ناحیهای بادامیشکل در مغز که مسئول پردازش احساسات است – فعال میشود. آمیگدالا سیگنال خطر را شناسایی کرده و به تمام بدن هشدار میدهد که بقا در خطر است. در نتیجه، سیستم عصبی خودکار بدن به سرعت واکنش نشان میدهد. اما نکتهی مهم این است که ترس، بخش منطقی و تحلیلی مغز را کاهش میدهد. در واقع، مغز بهجای تفکر، تصمیمات سریع و واکنشی میگیرد تا بلافاصله از خطر بگریزد.
نقش آمیگدال در کنترل احساس ترس
آمیگدالا مرکز فرماندهی احساسات ترس و اضطراب است. این بخش با درگیر کردن سایر نواحی مغز مانند قشر پیشپیشانی و هیپوکامپ، شدت واکنشهای احساسی را تنظیم میکند. اگر خطر واقعی باشد، آمیگدالا کنترل کامل را در دست میگیرد، اما اگر مغز متوجه شود تهدید تنها یک شبیهسازی است (مثل فیلم ترسناک)، قشر پیشپیشانی وارد عمل میشود و واکنش بدن را مهار میکند. به همین دلیل است که ما از تماشای فیلمهای ترسناک لذت میبریم. مغز ما ترس را حس میکند، اما بخش منطقی میداند که خطری در کار نیست. این ترکیب، همان هیجان کنترلشده است که باعث ترشح آدرنالین و احساس لذت در ما میشود. به همین دلیل است که مردم از هالووین و فیلمهای ترسناک استقبال میکنند.
ترسهای مدرن؛ از سیاست تا فناوری
با این حال، در دنیای امروز، ترس تنها به فیلمها و افسانهها محدود نیست. سیاست، رسانه و فناوری، منبعی بیپایان از اضطراب جمعی ایجاد کردهاند. انتخاباتها، بهویژه در ایالات متحده، به صحنهای از ترسهای وجودی تبدیل شدهاند. آیا واقعاً دنیا ترسناکتر از گذشته شده است؟ آیا انتخابات ۲۰۲۴ واقعاً خطرناکتر از انتخابات ۱۹۴۰ و ۱۹۴۴ (در میانهی جنگ جهانی دوم) یا ۱۹۶۸ (با موج ترورها و شورشهای داخلی) است؟ شاید نه. اما احزاب سیاسی و رسانهها یاد گرفتهاند چگونه با تصویرسازی از فاجعه و آخرالزمان، ترس را به ابزاری برای تحریک افکار عمومی و جمعآوری رأی و سرمایه تبدیل کنند. این ترس سیاسی، ذهن انسان را درگیر کرده و احساس ناامنی مزمن را تقویت میکند.
مغز ما از نظر زیستی تغییری نکرده است، اما دنیای اطرافمان تغییر کرده است. اخبار ۲۴ ساعته، شبکههای اجتماعی و پیامهای هشداردهنده دائمی، مغز را در حالت آمادهباش مداوم نگه میدارند. طوفانهای ویرانگر، تغییرات اقلیمی، جنگها و تهدیدهای هوش مصنوعی، همه به آمیگدال پیام میفرستند: «خطر در راه است!» در این شرایط، مغز درگیر فرسودگی عصبی میشود. واکنشهای استرسی مداوم باعث ترشح بیش از حد کورتیزول میشود که در بلندمدت به حافظه، تمرکز و حتی سیستم ایمنی آسیب میزند.
چگونه مغز را از چرخهی ترس آزاد کنیم؟
برای حفظ سلامت روانی در عصر ترس، باید مغزمان را دوباره «بازتنظیم» کنیم. روشهای علمی متعددی برای کاهش فعالیت بیشازحد آمیگدالا وجود دارد:
– انجام فعالیتهای لذتبخش روزانه که پاداشدهی عصبی را فعال میکنند
– تمرین تنفس عمیق و مدیتیشن برای بازگرداندن آرامش فیزیولوژیک
– محدود کردن مواجهه با اخبار منفی و شبکههای اجتماعی
– تقویت بخش تفکر منطقی با مطالعه، گفتوگو و تحلیل آگاهانه اطلاعات
هرچه مغز منطقی بیشتر فعال شود، مغز هیجانی کمتر بر تصمیمات و احساسات مسلط خواهد بود.
قدرت تفکر آگاهانه در برابر ترس
مغز انسان قابلیت شگفتانگیزی در بازسازی مسیرهای عصبی دارد. با تمرین ذهنآگاهی، میتوان بین آمیگدالا و قشر پیشپیشانی تعادل برقرار کرد. این یعنی در لحظهی اضطراب، بتوانیم بین «احساس خطر» و «ارزیابی واقعی خطر» تمایز قائل شویم. به جای غرق شدن در ترسهای سیاسی، رسانهای یا جهانی، میتوانیم با اقدامهای مثبت، مسیر ذهنی خود را تغییر دهیم. شرکت در فعالیتهای داوطلبانه، کمک به دیگران، یا حتی گفتگوهای سازنده با افراد مخالف، همه باعث فعال شدن سیستم پاداش مغز میشوند و احساس کنترل و امید را تقویت میکنند.
ترس، بخشی جداییناپذیر از طبیعت انسانی است و نقش مهمی در بقای ما دارد. اما در دنیای امروز، رسانهها و بحرانهای جهانی این واکنش طبیعی را به حالتی مزمن و فرساینده تبدیل کردهاند. درک علمی واکنش مغز در برابر ترس، به ما کمک میکند تا نهتنها اضطراب را کاهش دهیم، بلکه توانایی بازسازی ذهن و بازیابی آرامش را نیز به دست آوریم. راه نجات از فصل ترس، شناخت مغز و بازگرداندن تعادل عصبی است.