ما در عصری زندگی میکنیم که مرز بین واقعی و مصنوعی دیگر ما را شگفتزده نمیکند. هر روز، این مرز پشت صفحهنمایشها و سلفیهای ما حضور دارد و قابل مشاهده است. از آواتارها گرفته تا صداهای مصنوعی و تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی، جعلیها به بخشی آشنا و پذیرفتهشده از رژیم تکنولوژیک ما تبدیل شدهاند. اما سؤال جالبتر این است که چرا ما این همه به راحتی به آنها باور داریم، نه اینکه چطور این توهمها ساخته میشوند.
ما فریب نمیخوریم؛ ما تشنهایم
ما به جعلیها باور پیدا میکنیم نه به دلیل سادهلوحی، بلکه به دلیل اشتیاق و نیاز درونی. آنها داستانی ارائه میدهند که نیاز ما برای باور به آن داستان را برآورده میکند. این توهم احساس واقعی بودن میدهد، زیرا داستان را تکمیل یا حداقل گسترش میدهد — داستانی که غالباً برای تکمیل خودمان حیاتی میدانیم.
اغوای نرم قابل باور بودن
در گذشته، اصالت (Authenticity) بار اخلاقی داشت و به معنای چیزی صادق و محکم بود. اما در دنیای دیجیتال، اصالت شناختی هزینهبر است، زیرا نیازمند سه عنصر اساسی است که در جهان امروز اغلب غایباند: صبر، زمینه (Context) و شک و تردید. این عناصر ساختار واقعیت را فراهم میکنند و بدون آنها، تشخیص حقیقت دشوار میشود. در محیطی که الگوریتمها و شبکههای اجتماعی پاداش را به روانی و سلیس بودن میدهند و نه به مقاومت و تفکر، ما به چیزی رضایت میدهیم که «نزدیک و قابل باور» به نظر برسد. تصویری که ما را خوشحال میکند، پستی که دیدگاه ما را تأیید میکند یا روایتی که آرامش میدهد، کافی است تا ما لبخند بزنیم و تأیید کنیم.
باورپذیری جای حقیقت را گرفته است
امروزه ما ارزش و تأیید را به آنچه محتمل و باورکردنی به نظر میرسد میدهیم، نه لزوماً آنچه اثبات شده است. جعلیها تنها تحمل نمیشوند؛ بلکه کاربردیاند و لبههای عدم قطعیت را نرم میکنند و به ما اجازه میدهند بدون توقف به مرور و تعامل ادامه دهیم. تنها کافی است «کمی واقعی» باشند.
بروس لی و افسانه دقت
سالها پیش از ظهور ویدیوهای عمیق تقلبی (Deep Fake) تولیدشده توسط هوش مصنوعی، یک ویدیو در اینترنت منتشر شد که بروس لی را در حال بازی پینگپنگ با نانچاکو نشان میداد. حرکات او فوقالعاده سریع و ضرباتش بینقص بودند. میلیونها نفر باور کردند که ویدیو واقعی است، اما در واقع یک تبلیغ تلفنی بود که سالها پس از مرگ او ساخته شد. با این حال، مردم آن را نه بهعنوان فریب، بلکه بهعنوان ادای احترام به او به اشتراک گذاشتند. واقعیت یا ساختگی بودن ویدیو اهمیت چندانی نداشت؛ مهم این بود که با اسطوره و داستان فرهنگی بروس لی هماهنگ بود.
این ویدیو مؤثر بود زیرا داستان فرهنگی ما از بروس لی را تکمیل میکرد. توهم با دیدگاه ما درباره او همنوا شد و علاقه و احترام ما به او را نشان داد و تمایل ما برای فراتر رفتن از مرزهای واقعیت آشکار شد. بهطور کلی، تعلیق ناباوری (Suspension of Disbelief) همیشه نقش مهمی در شکلدهی به حقیقت ما ایفا کرده است.
باور کردن یعنی (اشتباه) دیدن
گاهی گفته میشد «دیدن یعنی باور کردن»، اما اکنون دیدگاه برعکس شده است: ابتدا باور میکنیم. الگوریتمها و فیلترها پیش از چشمان ما ادراک ما را شکل میدهند. تصویری که با جهانبینی ما هماهنگ است، واقعیتر به نظر میرسد تا تصویری واقعی که با باورهای ما در تضاد باشد.
از این منظر، تقلب کمتر یک فریب است و بیشتر یک همکاری است. ما در این فرایند مشارکت میکنیم و جهان را تا حدی صیقل میدهیم که نسخهای از آن را بسازیم که بتوانیم با آن زندگی کنیم. جعلی خود را تحمیل نمیکند؛ ما آن را دعوت میکنیم. شاید حتی (بهطور داوطلبانه یا ناخواسته) نویسنده مشترک توهمات خود شدهایم.
عصر (اشتباه) باور
امروزه باور تبدیل به داور نهایی واقعیت شده است. اصالت دیگر یک ویژگی ثابت نیست؛ بلکه ما آن را بیشتر بهعنوان چیزی قابل مذاکره میبینیم و میان حقیقت و چیزی که به اندازه کافی واقعی به نظر میرسد تا بر اساس آن زندگی کنیم، تعادل برقرار میکنیم — از سرگرمی گرفته تا سیاست. خطر واقعی این نیست که ما واقعیت را از دست بدهیم، بلکه این است که به استفاده از توهم برای تکمیل داستان خود ادامه دهیم.